گنجور

 
اهلی شیرازی

هرچند غمی همچو غم بی درمی نیست

آنرا که بود گنج غمت هیچ غمی نیست

مردم ز خمار غم و جامم ندهد یار

در نرگس او شیوه صاحب کرمی نست

با حکم ازل مانع عاشق نتوان شد

ای خواجه برو حاجت ای بوالحکمی نیست

آن کز ستم خط تو دیدیم مگر باد

در گوش تو گوید که حکایت قلمی نیست

صورتگر چین صورت زیبا چه نماید

دل بردن عشاق بزیبا صنمی نیست

گر جام جم آیینه صفت عیب نما گشت

هر آیینه یی را صفت جام جمی نیست

بازی نخوری اهلی از ایام که هرگز

در دور فلک شیوه صاحب قدمی نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode