با خوش نفسی می خور اگر ماهوشی نیست
آواز خوشی باری اگر حسن خوشی نیست
گر روسیه از حسن تو گشتیم هم از ماست
در آینه صورتگر چین و حبشی نیست
زاد منشین در صف میخانه که اینجا
رندی است هنر کار بدستار کشی نیست
تلخ است مذاق غم و این چاشنی زهر
جز من که شناسد که چو من زهر چشی نیست
هرچند فلک کینه کش از تلخی مرگ است
هرگز بتر از زهر غمت کینه کشی نیست
از سینه صد چاک و صفای دل اهلی
پیداست که در آینه اش هیچ غشی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.