محبوب من چه حاجت گفتن بود که کیست
چون آفتاب بر همه روشن بود که کیست
کوته نظر مشاهده برق عیش کرد
ما را نظر به سوخته خرمن بود که کیست
حاجت به قصه نیست که در دل که خانه ساخت
کو خود عیان ز چاک دل من بود که کیست
چون پوشم آن حریف که همسایه را چو شمع
روشن ز روشنایی روزن بود که کیست
دشمن به طعنه گفت که اهلی ترا که سوخت؟
ظاهر هم از حکایت دشمن بود که کیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.