ما عاشقیم و روی بتان قبله گاه ماست
بر جرم عاشقی همه عالم گواه ماست
از شوخی نظر دل ما خون بریخت
هر بد که کرد دیده ما پیش راه ماست
ما برق آه خود بفلک بر کشیده ایم
جرم ستاره سوختگی هم گناه ماست
گر در ره وفا نکنیم استخوان سفید
پس وای بر خجالت روی سیاه ماست
از آفتاب حسن تو شب در جهان نماند
مارا اگر شبی است هم از دود آه ماست
دشمن که قصد کشتن ما آرزو کند
بدخواه حال ما نبود نیکخواه ماست
تاب نظر نیاورد آن گل زناز کی
اهلی نگه مکن که ملول از نگاه ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخشد گناه بنده که او پادشاه ماست
گوید که بنده ایست که او در پناه ماست
منعم مکن به غمزه ی خونریز در غمت
غمّاز نیست نیک بدان کاو سیاه ماست
خون جگر ز دیده گشادم ز غم ببین
[...]
پیچیده تر ز طره او دود آه ماست
برگشته تر از آن مژه بخت سیاه ماست
در راه او بخون خود از بسکه تشنه ایم
هرکس که چاه می کند او خضر راه ماست
ما را چو کاه تکیه بدیوار خلق نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.