بی سوز محبت نتوان دل به بتان بست
داغی است غم عشق که بر خود نتوان بست
جان کشته شیرین حرکاتیست که لعلش
صد غنچه دهان را بیکی نکته زبان بست
چون لب بگشودم که شکایت کنم از وی
خندید و من سوخته را باز دهان بست
از جان خود ای دلشدگان دست بشویید
کان ظالم خونخواره به بیداد میان بست
اهلی نتوانست از او قطع نظر کرد
هرچند که چشم از رخ خوبان جهان بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عمیق احساسات و دردهایی ناشی از عشق میپردازد. او میگوید که بدون عشق واقعی نمیتوان دل به زیباییها سپرد و غم عشق به شدت در وجود انسان میجوشد. عاشق به زیبایی محبوبش اشاره میکند که چگونه حرکات او تاثیر زیادی بر دلها میگذارد. زمانی که شاعر قصد شکایت از معشوق خود را دارد، او با خنده به او پاسخ میدهد و این بر درد عاشق میافزاید. شاعر به دیگر عاشقان توصیه میکند که از این عشق ظالم و بیرحم دست بردارند، هرچند که جدایی از زیباییها سخت است. در نهایت، شاعر میفهمد که نمیتوان به راحتی چشم از زیبایی محبوب برداشت.
هوش مصنوعی: بدون احساس عشق و محبت، نمیتوان به معشوق دل بست. درد ناشی از عشق، چنان سوزان و عمیق است که نمیتوان آن را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: جان کشته شیرین، حرکاتش به قدری زیبا و جذاب است که دندان قرمزش میتواند نحوه صحبت کردن صد گل را خاموش کند.
هوش مصنوعی: زمانی که خواستم از او شکایت کنم و لب به سخن گشودم، او خندید و منِ دلشکسته را دوباره ساکت کرد.
هوش مصنوعی: ای دلشدگان، از جان خود دل بکنید، زیرا آن ظالم و خونخوار به ظلم و ستم میان شما و جان شما ایستاده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست از او چشمپوشی کند، حتی اگر به زیباییهای دیگر جهان هم نگاه نکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نقاش ازل تا کمر مو کمران بست
تصویر میانت به همان موی میان بست
از غیرت نازست که آن حسن جهانتاب
واگرد نقاب ازرخ و برچشم جهان بست
شهرتطلبان! غرهٔ اقبال مباشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.