گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی

چون تیغ زنی از سر کین سوی من آیی

تا واقف حالم بدهم جان بتو کز شوق

من خویش فراموش کنم چون تو بیایی

باشد که بچینم گلی از چمن وصل

امروز که سرمستی و در عین صفایی

آن آینه رویی تو که از صیقل ابرو

زنگ از دل و گرد غمم از جان بزدایی

من طایر گلزار بهشتم ز غم آزاد

از سنبل کاکل تو مرا دام بلایی

هرگز نفتد بر سر من سایه بختی

عنقا شدی ایطایر اقبال کجایی

اهلی اگر آن بت نظری با تو ندارد

غم نیست مگر غافل از الطاف خدایی

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
رودکی

دل تنگ مدار ای ملک از کار خدایی

آرام و طرب را مده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

[...]

ناصرخسرو

ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی

بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟

ور باطنت از نور یقین هست منور

بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟

آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس

[...]

منوچهری

ای ترک من امروز نگویی به کجایی

تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی

آنکس که نباید بر ما زودتر آید

تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی

آن روز که من شیفته‌تر باشم برتو

[...]

مسعود سعد سلمان

تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی

رفت از دل من خسته همه کام روایی

هر روز مرا انده هجران چه نمایی

هر روز به من برغم عشقت چه فزایی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی

کز جان قدمی سازی و در راه درآیی

ای خواست جدا گردی چونان که درین ره

هم خواست نداند که تو خواهندهٔ مایی

ای سینه قدم ساخته جان نیز برافشان

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه