گنجور

 
اهلی شیرازی

بیا که می‌کُشدم درد آرزومندی

طبیب درد منی در بمن چه می‌بندی

مرا گریز چو از بندگی میسر نیست

تو را گزیر نباشد هم از خداوندی

ز بس که غیرت حسنت غیور کرد ای شمع

ز برق حسن خود آتش به عالم افکندی

گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم

که خار خار امیدم ز بیخ بر کندی

اسیر هجر تو را آرزوی مردن خویش

چو آرزوی خلاصی است در دل بندی

عجب مدار جداییّ یوسف از یعقوب

به کوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی

هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی

علاج ما شکری بود از آن لب قندی

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

خدایگان افاضل رشید دولت و دین

جهان سروری و عالم هنرمندی

زبیم آنکه خداوند را ملال بود

دراز می نکنم شرح آرزومندی

ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته

[...]

سعدی

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی

چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی

ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست

هنوز وقت نیامد که بازپیوندی

بود که پیش تو میرم اگر مجال بود

[...]

حکیم نزاری

نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی

بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی

اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود

که چون بریشمم از پای و سر فروبندی

کرشمه‌ای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی

به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی

هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز

ضرورتست که از دیگران فرو بندی

اگر به تیغ تو را می‌توان برید از دوست

[...]

کمال خجندی

به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان

حدیث شوق ملاقات و آرزمندی

ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را

در آن جناب همایون چو حلقه افکندی

بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه