بیا که میکُشدم درد آرزومندی
طبیب درد منی در بمن چه میبندی
مرا گریز چو از بندگی میسر نیست
تو را گزیر نباشد هم از خداوندی
ز بس که غیرت حسنت غیور کرد ای شمع
ز برق حسن خود آتش به عالم افکندی
گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم
که خار خار امیدم ز بیخ بر کندی
اسیر هجر تو را آرزوی مردن خویش
چو آرزوی خلاصی است در دل بندی
عجب مدار جداییّ یوسف از یعقوب
به کوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی
هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی
علاج ما شکری بود از آن لب قندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به دردهای ناشی از عشق و جدایی اشاره میکند. او به معشوق خود (که او را طبیب دردهایش میداند) میگوید که نمیتواند از عشق فرار کند و در عین حال معشوق هم نمیتواند از قدرت خود رهایی یابد. شاعر با ذکر ویژگیهای زیبایی معشوق، حسادت و عشق او را توصیف میکند و به رنجی که از جدایی میبرد، میپردازد. او همچنین به ارتباط قربانیان عشق و حقیقت جدایی یوسف و یعقوب اشاره میکند و در پایان به این نتیجه میرسد که راه حل دردهایش در شکرگزاری و قدردانی از زیبایی معشوقش است.
هوش مصنوعی: بیا که من از آرزوهایم رنج میبرم؛ تو دکتر دردمی و چرا مرا درمان نمیکنی؟
هوش مصنوعی: به من که نمیتوانم از بندگی فرار کنم، تو هم نمیتوانی از خداوندی بگریزی.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتی که داری، ای شمع، غیرت این زیبایی باعث شده است که آتش عشق و محبت در جهان بپاشی.
هوش مصنوعی: گاهی مانند سرو، در دل و جانم ریشه دادی، بهطوری که میانبر امیدهایم را از بیخ و بن میکنی.
هوش مصنوعی: عاشق دوری تو هستم و آرزوی مرگم مانند آرزوی رهایی از این بندهای دل است.
هوش مصنوعی: عجب نکن که جدایی یوسف از یعقوب چقدر دردناک است، زیرا در دنیای عشق، بیگانگی و جدایی به اندازهای عمیق و شدید است که حتی نسبت پدر و فرزندی را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ما هزاران تجربه را پشت سر گذاشتیم و در نهایت فهمیدیم که درمان دردهایمان در سپاسگزاری از آن لبهای شیرین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
جهان سروری و عالم هنرمندی
زبیم آنکه خداوند را ملال بود
دراز می نکنم شرح آرزومندی
ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته
[...]
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
[...]
نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی
بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی
اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود
که چون بریشمم از پای و سر فروبندی
کرشمهای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر
[...]
ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی
هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز
ضرورتست که از دیگران فرو بندی
اگر به تیغ تو را میتوان برید از دوست
[...]
به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.