ایکه بر عاشق نگاه از لطف و احسان میکنی
گوییا بر عاشق خود مردن آسان میکنی
آمدی چونسرو و بستان خانه گلشن ساختی
گر بنوشی ساغری عالم گلستان میکنی
دل بصد جا میرود هرگه ز مجلس میروی
جان من بنشین که دلها را پریشان میکنی
گنج مهرت چون نهادی در دل ما عاقبت
خانه ما بر سر این گنج ویران میکنی
بسکه مژگان درازت میخلد در جان من
تا نگه کردم مرا صد رخنه در جان میکنی
یوسف گمگشته در معنی تویی خود را بیاب
نکته یی گفتم اگر سر در گریبان میکنی
داغ دل چون غنچه اهلی تا بکی پوشی ز خلق
روشنست این نکته بر ما گرچه پنهان میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غیرت و فراق خود سخن میگوید. او احساس میکند که اگر غیرت او مثل باد در چشمان دیگران قابل مشاهده بود، هیچ ذرهای از عشقش در نظرشان نمیماند. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر نه فقط بر عرش، بلکه بر زمین هم وجود دوستش را درک میکرد، عالم به دستانش میافتاد. او همچنین به این موضوع اشاره میکند که زیبایی و دلربایی محبوبش باید توجه بیشتری را جلب میکرد، و اگر او به خوبی به ظاهر خود توجه میکرد، هر کسی او را به عنوان خورشید میشناخت. شعر در نهایت به نوعی حسرت و نارضایتی از شجاعت و رسوایی در عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به عاشق با محبتی خاص نگاه میکنی، انگار که برای او مرگ و جدایی از عشقش را آسانتر میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی تو به اینجا آمدی و به شگفتیهای طبیعت زندگی بخشیدی، اگر جرعهای بنوشی، میتوانی جهانی شاداب و سرسبز بسازی.
هوش مصنوعی: دل من در هر بار که تو از مجلس میرواهی، به هزاران جا میرود. جان من، بمان و نرو، زیرا تو با رفتنت دلها را آشفته و بیقرار میکنی.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، وقتی که عشق و محبت تو را در دل ما گذاشتی، در نهایت خودت خانهمان را بر سر این گنج ویران خواهی کرد.
هوش مصنوعی: تا چشمانت را به من میدوزی و با نگاهت به وجودم نفوذ میکنی، زندگیام را پر از دردهای عاطفی کردهای.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره میشود که به نوعی در جستجوی خود و حقیقت وجودیاش است. به او پیشنهاد میشود که خود را در درون بیابد و در واقع به عمق وجود خودش نگاهی بیندازد. این جستجو به معنای واقعی وجود و هویت است و در نهایت تأکید بر اهمیت خودشناسی و درک عمیقتر از زندگی دارد.
هوش مصنوعی: دل شکسته و ناراحت تو مانند غنچهای در حال رشد است که معلوم است و از چشم مردم پنهان نمیماند، هرچند که تو تلاش کنی آن را مخفی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکنی
ریش جو گندم شد و، اندیشهٔ نان میکنی
وقت پشت پا زدن شد، میزنی خود دست و پا
وقت ترک سر رسید و، فکر سامان میکنی؟
تا جوانی زور بر ره کن، که ده زور دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.