هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی
گر پس از صد سال خواهد مرد خوندارش تویی
گرچه از مستی در آزارم ولی جام دلم
به بود گر نشکنی چون هم خریدارش تویی
یکنفس هر کسکه دید این تندی خوی تو گفت
وای بر جان دل افکاری که دلدارش تویی
بر رخش آن سبزه خط میخورد چونگل بخار
جانفدای آن گلی کز نازکی خارش تویی
نوبهار حسن او اهلی خزانش کی رسد
خاصه کز آه سحرگه مرغ گلزارش تویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جنگ با من دارد ای دل تا طلبکارش تویی
از من آن بدخو چه می خواهد، گرفتارش تویی
ماه من، گفتی چرا افتاده گیسو در پی ام؟
چون نیفتد در پی ات، شمع شب تارش تویی
چون نباشد بی صفا در جنب رویت آفتاب؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.