گنجور

 
اهلی شیرازی

آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی

کافر دل این زمانی، هرگز چنین نبودی

حسنت قیامتی شد از خط، اگرچه دائم

خوش بوده‌ای ولیکن خوشتر ازین نبودی

گفتم فزود حسنت، نی! عشق من فزون شد

ورنی تو سرو نازی، کی نازنین نبودی؟

امروزت از چه نرگس مخمور خوابناکست

گر زانکه با حریفان شب همنشین نبودی

از چشم زخم طالع رفت آن غزالم از کف

ای بخت بد تو ما را کی در کمین نبودی

دی بر زمین خرامش دیدم چو سرو نازی

ای دیده حیف کانجا خاک زمین نبودی

مَفروش لاف مستی اهلی که تا تو هستی

از خرمن نکویان جز خوشه چین نبودی