آتش آهم نهال وادی ایمن شده
باز این آتش نگه کن کز کجا روشن شده
من چنین مدهوش وصل و غافلم از بیخودی
اشک حسرت آمده از دیده تا دامن شده
نیست جز آیینه چشم دل او را جلوه گاه
زانکه در دل دیدمش هرگه ز چشم من شده
گر دهان بر آه بندم از شکاف سینه ام
آتشی بینم بلند از چاک پیراهن شده
اهلی شوریده چون خود را نگه دارد که دوش
در سماع افتاده با او دست در گردن شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.