گنجور

 
اهلی شیرازی

هر که آن گل پا نهد در دیده نمناک او

عاقبت شاخ گلی سر بر زند از خاک او

همچو آهو باز خواهم دیده را بعد از هلاک

تا سر خود را بینم بسته فتراک او

آتش دوزخ ز آب کوثرم خوشتر بود

گر بود در پیش چشمم روی آتشناک او

جان آنصاحب نظر آیینه عین دلست

کز غبار دیگران دورست چشم پاک او

میشود دود دلم از سینه چونسروی بلند

هر گه آرم در نظر سر و قد چالاک او

هر که در دل تلخی عشق است او را خوشگوار

زهر باشد از لب نوشین لبان تریاک او

کس سخن نزدیک اهلی چونکند از ترک عشق

زانکه دورست اینسخن بسیار از دراک او

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode