کام دلم از وصل بیک سجده روا کن
اینکار نه از بهر من از بهر خدا کن
محنت زده و تیره دل از شام فراقم
ای صبح سعادت نظری جانب ما کن
داغیست ز تبخاله می بر لب لعلت
زخم دل مارا هم ازین داغ دوا کن
گر عرضه کنی حال خود ای باد بر آنگل
درد دل ما از سخن خویش ادا کن
چون زلف بتان کار ز تدبیر به پیچست
خواهی که شود راست بتقدیر رها کن
گر یار کند ناز، ترا کار نیازست
هرچند که دشنام دهد دوست دعا کن
اهلی نه تو گفتی که شوم کشته بپایش
بر عمر وفا نیست تو بر عهد وفا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با احساس عمیق اندوه و فقدان عشق خود را به تصویر میکشد. او از خشک شدن اشکها و سوختن دلش سخن میگوید و به نبودن محبوبش و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند. شاعر به زیباییهای طبیعی همچون سبزه و گلها اشاره میکند که همگی به نوعی نشاندهنده عدم ثبات و تغییر هستند. او همچنین از دوران سپری شده و غمهایی که برای او باقی مانده و خانه جانش که خراب شده است، صحبت میکند. با ذکر مبحث مستی و طعم شیرینی عشق، شاعر نشان میدهد که حتی در غم، این عشق همواره در یاد و خاطر اوست. در نهایت، به مسأله توبه و تغییر ایمان نیز اشاره میکند و به نوعی به تضادها و تغییرات در احساسات انسانی پرداخته است.
هوش مصنوعی: دل من از وصال تو به شادی و آرامش نیاز دارد. این درخواست را نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر خدا انجام بده.
هوش مصنوعی: دردکشیده و دلگیر از شب جدایی هستم، ای صبح خوشبختی، نگاهی به سوی ما بینداز.
هوش مصنوعی: محبوبم، گرمای ناشی از اثرات مشروب بر روی لبان زیبا و دلنشینت، زخم دل ما را تسکین بده و به ما آرامش ببخش.
هوش مصنوعی: اگر حال و روز خود را با ما درمیان بگذاری، ای باد، از دلتنگی و دردهای ما بگو و غم ما را با کلام خود بیان کن.
هوش مصنوعی: زلفهای زیبای معشوق به گونهای پیچیده است که هرچه تلاش کنی تا آن را مرتب کنی، نمیتوانی. پس اگر میخواهی اوضاع به سامان بیاید، باید این کار را به سرنوشت واگذار کنی و رهایش کنی.
هوش مصنوعی: اگر محبوب ناز کند، تو به نیازش احتیاج داری، هرچند که اگر دوست به تو ناسزا بگوید، باید برای او دعا کنی.
هوش مصنوعی: تو گفتی که می خواهی برای او جان بدهم، اما عمر من وفا نمی کند. تو هم به قولی که دادهای، وفا کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد دل ما را ز کرم باز دوا کن
کامی ز لب لعل خودم زود روا کن
تا چند دهی وعده چو ابروی خودم کج
چون قامت خود راست شبی وعده وفا کن
من مهر تو ورزم تو خوری خون دل من
[...]
درد دل ما را ز ره لطف دوا کن
لطفی بنما چاره درد دل ما کن
عمریست که مشتاق لقاییم خدا را
زین بیش مشو پرده نشین عرض لقا کن
از پای در افتادم و از سر بگذشتم
[...]
مستانه برا گوشهٔ چشمی سوی ما کن
دردی بسر درد نه و نام دوا کن
از پرده برون آبگذر بر صف رندان
پنهان ز نظرها نظری جانب ما کن
گر لطف نداری و سر لطف نداری
[...]
شاهی طلبی خود بدر عشق گدا کن
چون شمع در این مرحله ترک سر و پا کن
دردی که بدرمانش درمانده فلاطون
از بوسه ساقی و لب جام دوا کن
بنمای هلال خم ابرو همه روی
[...]
تدبیر علاج دل غم پرور ما کن
این درد دوا کن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.