گنجور

 
اهلی شیرازی

وقت طرب ایام گل و موسم کشت است

میخانه ما در همه ایام بهشت است

بی یاد تو در هیچ مقامی نه نشستم

گر گوشه محراب و گر کنج کنشت است

سر تا قدمی روشنی دیده چو خورشید

ایزد تن پاکت مگر از نور سرشتست

آدم به چنین خوبی و عیسی نفسی نیست

حقا که پری هم سخنش پیش تو زشت است

چون دوخته گردد دل صد چاک تو اهلی

چون رشته مقصود ترا چرخ نرشتست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode