گنجور

 
اهلی شیرازی

عاشق مستم و محنت زده از بار دلم

دوستان عفو کنیدم که گرفتار دلم

همه کس در پی تیمار و دل من ز جنون

سنگ بر سینه زنان در پی آزار دلم

خار خار دلم از زخم زبان کم نشود

مگر آن سوزن مژگان بکشد خار دلم

دل خرید از کف غم بازم و بفروخت بدوست

خود فروشی نکنم بنده بازار دلم

عیب من از رخ معشوق نشاید اهلی

که مرا خود هنر اینست که در کار دلم