گنجور

 
اهلی شیرازی

من از گلهای خون دل از آن رخساره تر دارم

که از دست رقیب خار خاری در جگر دارم

مرا گویی که یارت کیست خواهم دیگری گویم

ولی دل ندهم گفتن که من یار دگر دارم

همی خواهم که ره یابم درون سینه مردم

که گر درد تو یابم در دلی آن نیز بردارم

شتابان میروی دانم نگردی یار من لیکن

بگردان گوشه چشمی که ذوق یکنظر دارم

مرا هرچند یاری بیش، او بیگانه تر اهلی

عجب بختی زبون و طالع بی پا و سر دارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode