دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم
سالها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم
گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه وار
پوست درپوشم چو آهو شیوه مجنون کنم
گر بقدر گریه آبم در جگر باشد چو ابر
آنقدر گریم که کوه و دشت را جیحون کنم
گه گهی در کنج غم از گریه سازم دل تهی
بازآیم سوی آن بدخو و دل پر خون کنم
سوختم چون اهلی لب تشنه یارب رحم کن
بیش ازین از چشمه حیوان صبوری چون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق دیوانهوار خود سخن میگوید. او به شدت تحت تأثیر احساساتش قرار دارد و در حالی که دیگران در حال گریه هستند، خودش میخندد. او به داغی که از رقیبش دارد اشاره میکند و میگوید که این درد را فقط او درک میکند. شاعر عاشقانه به محبوبش مینگرد و امید دارد که خود را به او بسپارد. او اشاره میکند که در آتش عشق میسوزد و از سوختن خود ابایی ندارد. همچنین از تلخیهای عشق و دردی که لذتی برایش به همراه ندارد، سخن میگوید. در نهایت، او به حالت مجنون و وحشیاش اشاره کرده و از جستجوی معشوقی شبیه غزال صحبت میکند.
هوش مصنوعی: دل من مانند کوهی است که از حسرت لعل تو پر شده است. نمیدانم چگونه این درد را تحمل کنم؛ باید سالها بگذرد تا این حسرت از دل من بیرون برود.
هوش مصنوعی: اگر عشق را نمایان کنم، مانند بویی که از گلی به مشام میرسد، من را رسوا خواهد کرد. مانند آهویی که شیوههای مجنون را انجام میدهد، پنهانی درونم را آشکار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر به اندازهی گریهام در دل آب باشد، مانند ابر آنقدر میبارم که کوه و دشت را به دریا تبدیل کنم.
هوش مصنوعی: گاهی در گوشهای از غم، از گریه دلی خالی میکنم و دوباره به سوی آن شخص بدخو بازمیگردم و دلم را پر از خون میکنم.
هوش مصنوعی: من مانند یک موجود اهلی در حال سوختنم و دردی عمیق دارم. ای خدا، رحم کن! دیگر از صبر من بیشتر نکن. چطور میتوانم ادامه دهم وقتی که از چشمه حیوان، حتی یک جرعه آب هم نصیبم نمیشود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر
صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم
سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان
[...]
آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم
چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم
افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا
خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم
یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
[...]
آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟
چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟
افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا
خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟
یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
[...]
سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟
چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!
از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر
قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم
تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی
[...]
دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم
هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم
ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما
ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم
در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.