گنجور

 
اهلی شیرازی

سخن نگفته بهم جنگ و ماجرا داریم

عجب حکایت و حرفیست اینکه ما داریم

دل من و تو بهم آشنایی دارند

من و تو اینهمه بیگاننگی چرا داریم

نظر بهمت ما کن مبین بکسوت فقر

که زیر خرقه پشمینه کیمیا داریم

خبر ز حال درون ناله میدهد گاهی

وگرنه ما خبر از حال خود کجا داریم

ترا خدای نگیرد بکشتن اهلی

برآر تیغ که ما دست بر دعا داریم