گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا آقاخان کرمانی

تو ای گاه و دیهیم شاهنشهی

که بی تو مبادا مهی و بهی

خنک روز کاندر تو بد جمشید

که آورد بس نیکوی ها پدید

خنک روز کاندر تو بد زردهشت

که اهریمن بدکنش را بکشت

خوش آن روزگار کیومرث شاه

کزو شد پدیدار دیهیم و گاه

خجسته بدی گاه اوکشتره

که تازه شد از وی جهان یکسره

به گاه فریدون همایون بدی

زمان منوچهر میمون بدی

همایون بدی گاه ارباس گرد

که او کرد بر نینوا دست برد

خجسته بماندی پس از کیقباد

همان درگه طوس نوذر نژاد

به هنگام کی آرش نامور

گرفتی همه خاور و باختر

به دوران اکمین کرکس نژاد

همه خاک شامات دادی به باد

همایون بدی گاه کاووس کی

همان وقت کیخسرو نیک پی

چو مهری که بیرون بیاید زمیغ

گرفتی همه روی گیتی به تیغ

مبارک بدی وقت اسپندیار

همان گاه فرخ زریر سوار

که روی زمینت همه بنده بود

به فرمان و رأیت سرافکنده بود

خجسته به هنگام شاه اردشیر

همان گاه داراب ارزاس پیر

به وقت جهان جوی ساسان نژاد

جهان را نمودی پر از مهروداد

همان گاه شاپور فرخنده رای

ابر تارک قیصرت بود پای

در ایام فرخ قباد گزین

پر از دانش و داد کردی زمین

به هنگام نوشیروان بزرگ

یکی کردی آبشخور میش و گرگ

در فرهی بر تو اکنون ببست

که آن فر و برز مهین گشت پست

شد آن تخمه ویران و ایران همان

برآمد همه کامه ی بدگمان

گزند آمد از پاسبان بزرگ

شبان شد به جان رمه هم چو گرگ

مگر روز بدبختیت شد پدید؟

سیه گشت آن بخت و روز سپید

که نفرین بر این بخت ناخوب باد

سزد گر نباشیم از آن هیچ شاد