گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا آقاخان کرمانی

زهرمز چو پیروز دل شاد شد

روانش ز اندیشه آزاد شد

بیامد به تخت مهی بر نشست

همان دست کهتر برادر به دست

یکی خشک سالی بیامد پدید

که کس در جهان روی سیری ندید

به هامون درآمد شه نام دار

همی خواست از دادگر زینهار

چو زین گونه شد شاه با آفرین

بیامد یکی ابر در فرودین

همی در ببارید بر خاک خشک

همی آمد از بوستان بوی مشک

چو پیروز ازین روز تنگی برست

یکی شارسان کرد جای نشست

که یادان فیروز بد نام او

از آن جا برآمد همه کار او

در این روز گویند پیروز رام

که پیروز آن جا بشد شادکام