پسر بد مر او را دو فرخنده کام
که پیروز و هرمزدشان بود نام
ز پیروز که بود هرمزد گرد
ولیکن پدر شاهی او را سپرد
کز او دید نرمی و آهستگی
خردمندی و شرم و شایستگی
به هرمزد سپرد تخت و نگین
همان لشکر و گنج ایران زمین
غمی گشت پیروز از کار شاه
سوی شاه هیتالیان جست راه
که قوم فتالیت خوانندشان
هم از هون اسپید دانندشان
چغانی شهی بد فغانیش نام
جهان جوی و با لشگر و نام و کام
بدو داد شمشیر زن سی هزار
به ایران بیاید سوی کارزار
چو هرمزد روی برادر بدید
دلش مهر و پیوند او برگزید
پیاده شد از اسب و بردش نماز
بدو تاج و تخت کئی داد باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.