یکی روز سر گرم پیکار و جنگ
بشمشیر و گرز و بتیر و خدنگ
که ناگه همی برگرفت آفتاب
سر جنکجویان بر آمد بخواب
همه دست از جنگ برداشتند
چو خورشید را تیره گون یافتند
بگفتند کاین خشم پروردگار
گرفته است بر ما، گه کارزار
که این روز روشن بمانند شام
همه کار ماگشت اینک تمام
چرا خون بریزیم از یکدگر
که هرگز نبینیم روی ظفر
از این پس نمائیم ما آشتی
تو گوئی که پیکار ناداشتی
چو این قصد کردند شد آفتاب
نکردند در جنگ دیگر شتاب
دوشه صلح کردند با یکدگر
سوی ماد ولیدی شدی رهسپر
چویک سال بگذشت ز این کارزار
شه ماد رنجور گشت و نزار
بفرمود آرید آژید هاک
که بینم من آن نوجوان پور پاک
بیامد پسر چون بنزد پدر
بدو گفت : فرزانه نور بصر
بسی رنج بردم در این روزگار
گشودم بسی کشور نامدار
سپارم بتو لشکر و کشورم
که مرگ آید اینک همی در برم
تو بیدار باش و تو هشیار باش
همه کشورت را نگهدار باش
بیزدان گرای و باو پناه
چو خواهی که بر تخت باشی تو شاه
چو این گفت بفشرد دست پسر
بگفتا شد اینک زمانم بسر
بخوابید و دیگر نه بیدار شد
نه ماد و نه لیدی وراکار شد
چنین باشد این روزگار کهن
نماند بانسان بجز یک کفن
اگر نام نیکت بماند بجا
تو گوئی که پیوسته داری بفا
پس از سالها نام تو یادگار
بماند دگر هیچ ناید بکار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در جنگی شدید، ناگهان آفتاب غروب میکند و جنگجویان متوجه میشوند که این نشانهای از خشم خداوند است. آنها تصمیم میگیرند که به صلح روی آورند و از جنگ دست بردارند. پس از گذشت یک سال، پادشاهی بیمار، پسرش را فرا میخواند و به او میگوید که کشور و لشکرش را به او بسپرد و از او میخواهد که به خوبی از آنها نگهداری کند. پسر به پدرش میگوید که رنجهای زیادی کشیده و آماده پذیرش مسئولیت است. پادشاه پس از این گفتوگو چشمهایش را میبندد و هیچگاه بیدار نمیشود. این داستان نشاندهنده بیدوامی زندگی و اهمیت نام نیک در یادهاست. پس از مرگ، تنها یک کفن برای انسان باقی میماند و اگر نام نیکی از او به جا بماند، به نوعی همیشه زنده است.
هوش مصنوعی: روزی در میانه نبرد و جنگ بود که با شمشیر و گرز و تیر و پلنگ به جنگ مشغول بودم.
هوش مصنوعی: ناگهان خورشید از دامنه برخواست و خواب جنگجویان را برهم زد.
هوش مصنوعی: همه وقتی دیدند که خورشید کمنور و تاریک شده، از جنگ دست کشیدند.
هوش مصنوعی: گفتند که این خشم خداوند بر ما سایه افکنده و ما را در معرض جنگ و درگیری قرار داده است.
هوش مصنوعی: این روز روشنی مانند شب، تمام کارهای ما را تحت تاثیر خود قرار ندهد و حالا همه چیز به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: چرا باید از همدیگر خون بریزیم وقتی که هرگز موفقیت و پیروزی را نمیبینیم؟
هوش مصنوعی: از این بعد ما صلح و آشتی را در پیش میگیریم، انگار که هیچ جنگ و درگیریای وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که آنها تصمیم به جنگ گرفتند، خورشید طلوع کرد و دیگر در جنگ عجله نکردند.
هوش مصنوعی: دیشب دو نفر با هم صلح کردند و در مسیر ماد، یکی به دیگری اشاره کرد که راه را نشان دهد.
هوش مصنوعی: پس از یک سال از این نبرد، شاه مادرش به شدت بیمار و ناتوان شد.
هوش مصنوعی: او دستور داد که جوان پاک و نیکو را به نزد او بیاورند تا او او را ببیند.
هوش مصنوعی: پسری به نزد پدرش آمد و به او گفت: ای بزرگوار، نور روشنی چشم من.
هوش مصنوعی: در این روزگار سخت و پرمشقت، زمان زیادی را به زحمت گذراندهام و توانستهام کشورهای معروف و بزرگ زیادی را درک کنم.
هوش مصنوعی: من کشور و لشکرم را به تو میسپارم، چون اکنون مرگ به من نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: بیدار و هشیار باش و از کشور خود محافظت کن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که بر تخت سلطنت بنشینی و پادشاه باشی، باید به خداوند روی بیاوری و به او پناه ببری.
هوش مصنوعی: پس از گفتن این سخن، پسر دستش را فشرد و گفت: حالا زمان من به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: بخوابید و دیگر نه بیداری وجود دارد و نه خبری از مادر و نه از لیدی وراکار.
هوش مصنوعی: این زندگی به گونهای است که در نهایت چیزی جز یک کفن برای انسان باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر نام نیک تو در یادها باقی بماند، گویا همیشه درخشان و پرثمر هستی.
هوش مصنوعی: پس از سالها، نام تو به یادگار خواهد ماند و دیگر هیچ چیز دیگری مفید نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.