بسی شادمان گشت کامبوجیا
زفتح برادر که در آسیا
نموده است و باز آمده سرفراز
بدیدار شاه آمده با نیاز
ولی در دل از وی بدی بدگمان
که خواهند او را کهان و مهان
چو بشنید مردم ورا بیشتر
همی دوست دارند چون جان و سر
سپس جنگ مصر آمدش در نظر
بخود گفت گر من روم در سفر
شود بردیا، شاه بر جای من
بگیرد همه تاج و خرگاه من
چه لشکر چه کشور مراورابجان
بخواهند و شاهش کند بیگمان
من اینک کنم دفع او بهتر است
نه امروز شاهست و نی مهتر است
چو شب شد بیامد بر بردیا
که تا خون او را بریزد بپا
بدستش یکی خنجر آبگون
بروی برادر کشید او برون
بپایش بیفتاد پس بردیا
که ایشاه بیداربهر خدا
چه کردم که خونم بریزی بکین
چه دیدی زمن رنجه گشتی
مکن بی گنه برتن من ستم
که من سرکش و بی ادب نیستم
منم یادگاری ترا از پدر
بدرگاه تو من به بندم کمر
مکش بی سبب بنده زار را
میازار خویش بی آزار را
مکش طوطی خانگی در قفس
که جز تو امیدش نباشد بکس
کجا بد نمودن که اینم جزاست
وگر نیست خنجر برویم چراست؟
جوانم هزار آرزویم بدل
برادر بخانه مکش پا بگل
بترس از مکافات یزدان پاک
مکن تیره خود اختر تابناک
بسی بردیا گفت و او کم شنید
بخنجر گلوی برادر درید
یکی مغ ورا یار بد در گناه
که جز او ندانست کس این گناه
تن زار او را بدریا فکند
که قصرش بدی رو بدریا بلند
بیامد بخوابید در قصر خویش
که مغز بودش نه آیین و کیش
بخوابید ناگه یکی خواب دید
پدر را به رویا غضبناک دید
پدر گفت فرزند ناپایدار
تبه کرد اهریمنت روزگار
بکشتی برادر چنان نامدار
نترسیدی از خشم پروردگار
نه من راضیم از تو نی مادرت
ز بد بدتر آید همی بر سرت
تو دیوانه ای خوار کردی پدر
ز نیکی نبینی دگر هیچ بهر
شوی زارو کشته تو با دست خویش
نه فرزند از تو بماند نه کیش
بدشمن رسد دولت و تاج تو
همان تخت و هم افسر و باج تو
بسوزی باتش تو در رستخیز
نه پای فرار و نه دست ستیز
چو آن ظالم از خواب بیدار شد
زکار بد خویش بیزار شد
همی دید حالش دگرگون شده
تو گویی که بی مغز و مجنون شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: کامبوجیا از فتح برادرش در آسیا شادمان است و به دیدار شاه آمده، اما در دل نسبت به او بدگمان است. او نگران است که اگر به سفر برود، برادرش بدیع تاج و تخت او را خواهد گرفت. در نتیجه تصمیم میگیرد که قبل از سفر، برادرش، بردیا، را به قتل برساند.
کامبوجیا در شب به سراغ بردیا میرود و با خنجری به او حمله میکند. بردیا از کامبوجیا خواهش میکند که او را نکشد و به یاد پدرشان، از او میخواهد که ستم نکند. اما کامبوجیا بیتوجه به درخواستهای بردیا، او را میکشد و بدنش را به دریا میاندازد.
پس از این اقدام، کامبوجیا در خواب پدرش را میبیند که از او عصبانی است و او را به خاطر قتل برادرش سرزنش میکند. پدرش به او میگوید که این کارش باعث نابودی خود و از دست رفتن خانوادهاش خواهد شد و او را به دیوانگی متهم میکند.
کامبوجیا از خواب بیدار میشود و احساس میکند که حالش تغییر کرده و از کار بد خود پشیمان است.
هوش مصنوعی: کشور کامبوجیا به خاطر پیروزی برادرش در آسیا بسیار خوشحال شد.
هوش مصنوعی: او به جستجوی دیدار شاه بازگشته و با افتخار و درخواست به سوی او آمده است.
هوش مصنوعی: اما در دل نسبت به او بدبین است، زیرا میخواهد او را چون گذشتگان بزرگ و محترم بداند.
هوش مصنوعی: وقتی مردم او را میشنوند، بیشتر از جان و زندگی خود به او عشق میورزند.
هوش مصنوعی: سپس جنگ مصر در ذهنش تداعی شد و به خود گفت که اگر به سفر بروم...
هوش مصنوعی: بردیا، شاه میشود و جای من را در بر میگیرد و تمام تاج و تخت و داراییام را تصاحب میکند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهند لشکر و کشوری را به من بدهند، مطمئناً شاه آن کشور خواهد بود.
هوش مصنوعی: اکنون باید از او دوری کنم، زیرا امروز زمان خوبی برای این کار نیست و او هم فرد خوبی به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید، بر سر بردیا آمد تا خون او را بریزد.
هوش مصنوعی: او با یک خنجر قرمز رنگ در دست به سوی برادرش رفت و او را هدف قرار داد.
هوش مصنوعی: او به پای او افتاد و از او خواست که برای خدا بیدار باشد.
هوش مصنوعی: چی کار کردم که باعث شدی خونم بریزی؟ چه چیزی از من دیدی که از من ناراحت شدی؟
هوش مصنوعی: لطفاً بیدلیل بر من ظلم نکن، چون من انسان بیادب و سرکشی نیستم.
هوش مصنوعی: من یادگاری از تو هستم که از پدر به یاد دارم و خود را به تو میسپارم.
هوش مصنوعی: بدون دلیل به بندهی زار آزار نرسان و به کسی که خود آزار نمیزند، آسیب نزن.
هوش مصنوعی: طوطی خانگی را در قفس نکش، چرا که او فقط به تو امید دارد و به هیچ کس دیگری.
هوش مصنوعی: آیا جایی وجود دارد که این وضعیت بیدلیل باشد؟ اگر چنین نیست، دلیل تیز شدن خنجر چیست؟
هوش مصنوعی: من جوانی با هزار آرزو هستم، به خانهام پا نگذار و مرا در گلی که هستم، غرق نکن.
هوش مصنوعی: از عواقب کارهای خود بترس و به خاطر پاکی و روشنی روح خویش، خود را در مسیر نادرست قرار نده.
هوش مصنوعی: بسیار صحبت شد و او به کمشنیدن ماجرا، برادرش را با خنجر زد و گلویش را پاره کرد.
هوش مصنوعی: کسی که در گناه با او یار شده، جز او هیچکس این گناه را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: او را به دریا انداختند و کاخش در بلندیِ دریا محو شد.
هوش مصنوعی: او به قصر خود آمد و خوابیدن را اختیار کرد، زیرا درونش پر از اندیشه و عقل بود و نه تنها از آداب و رسوم پیروی میکرد.
هوش مصنوعی: ناگهان یکی به خواب رفت و در خواب پدرش را دید که در حال خشم و ناراحتی است.
هوش مصنوعی: پدر گفت: ای فرزند، تو که همیشه در حال تغییر و ناپایدار هستی، روزگاری که به تو سختی میزند، به نوعی اهریمن است.
هوش مصنوعی: برادر، تو با جسارت و شهامت نامی را به دوش کشیدی و از غضب خداوند نترسیدی.
هوش مصنوعی: من نه از تو راضی هستم و نه مادر تو؛ بدتر از این حتی بر سرت میآید.
هوش مصنوعی: تو به خاطر دیوانگیات پدر را خوار کردی و دیگر هیچ نیکی از تو نمیبینم.
هوش مصنوعی: با دستان خود به حالتی برسان که از تو نه فرزندی باقی بماند و نه دینی به جا بگذارد، مانند کسی که در حالتی ناتوان و زار است.
هوش مصنوعی: اگر دشمنت به موفقیت و قدرت دست پیدا کند، آنچه که به تو تعلق دارد، مانند سلطنت و تاج و تخت و مالیات، همگی از دست خواهد رفت.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت قرار بگیری، نه میتوانی فرار کنی و نه میتوانی بجنگی؛ فقط باید با آتش عذاب بسوزی.
هوش مصنوعی: وقتی آن ظالم از خواب بیدار شد، از اعمال ناپسند خود پشیمان گردید.
هوش مصنوعی: او حالتی دگرگون پیدا کرده و به نظر میرسد که از عقل و هوش خود بیبهره و مانند دیوانهها شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.