گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ادیب الممالک

به ایرانیان روس بیداد کرد

گمانش که ایران تهی شد ز مرد

چو بیشه تهی ماند از نره شیر

شغالان در آیند در وی دلیر

تن خفته را مرده پنداشتند

پدید آمد آن کارزو داشتند

که خسبیده در بستر و مست خواب

تهی باشد از هوش و نیروی و تاب

شبیخون زند دزد مر خفته را

کند سخره فرزانه آشفته را

تنی را که جنبش ندارد ز خویش

نداند بد از خوب و اندک ز بیش

چه بر خاک باشد چه بر تخت عاج

چه در گور خسبد چه اندر دواج