گنجور

 
ادیب الممالک

هماندم بیامد هزاران سوار

کماندار و جاندار و شمشیردار

دگر پهلوانان پرخاشخر

ز ترک و لرد کرد و گیل و خزر

نشسته بر اسبان تازی نژاد

بزین اندرون چست چون ابر و باد

از آن پهلوانان و گند آوران

جهان تنگ شد از کران تا کران

هم از چرخ و گردون بهنگام تاز

بر آن چرخ گردون شدی گردباز

گرفته یلان جان شیرین بدست

شده از می مهر آن شاه مست

 
sunny dark_mode