شه پاک دل ظل السلطان راد
خداوند اورنگ و فرهنگ و داد
بپاسخ چنین گفت جوشنده را
همان ابر و باد خروشنده را
که هیهات در عهد ما ظلم چیست
که با عدل ما آورد تاب زیست
شگفتا که عقرب بسوراخ خویش
بدزدد ز بیم من امروز نیش
کجا شد ستم پیشه تندخوی
مترس ای ستم دیده بر من بگوی
که گر شیر شد پای پیلیش کنم
وگر کوه شد رود نیلش کنم