گنجور

 
ادیب الممالک

از ادیب الممالک اندر یاد

داستانی لطیف و خوش دارم

گفت در پیشگاه اقدس شاه

خواستار طاعتی فراز آرم

جشن مسعود تاجداری را

یادگاری ستوده بگذارم

زین سبب گشت خامه ام غواص

در تک بحر طبع زخارم

«تاج نوشیروان شه » از تاریخ

شاهد آمد بصدق گفتارم

شد بباب معارف این گفتار

ثبت از خامه گهربارم

سپس از تاج شاه همت خواست

طبع وقاد و کلک سحارم

««بشرف تاج شاهم »» از دیهیم

پاسخ آمد چو بخت شد یارم

این دو تاریخ نغز را کردم

صدر دیوان و زیب طومارم

ناگهان چهره مقدس شاه

شد پدیدار پیش دیدارم

نور تمثال شاه بر دیوار

کرد حیران چو نقش دیوارم

گفتم ««ای وارث انوشروان »»

در رهت جان خویش بسپارم

پس بدیدم کزین خطاب نخست

چون سراسر حروف بشمارم

هست تاریخ تاجداری شه

که بدیوان فضل بنگارم

گفت نی از زبان شه برگوی

«من شه هفتمین قاجارم »

 
 
 
عنصری

مهر ایشان بود فیا وارم

غمتان من بهر دو بگسارم

مسعود سعد سلمان

روز تا شب ز غم دل افگارم

همه شب تا به روز بیدارم

به دل شخص جان همی کاهم

به دل اشک خون همی بارم

روز و شب یک زمان قرارم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

زیر بار غمی گرفتارم

کاندرو دم زدن نمی‌آرم

عمر و عیشم به رنج می‌گذرد

من از این عمر و عیش بیزارم

در تمنای یک دمی بی‌غم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

بخدائی که مهر معرفتش

کرد توفیق عقل بیدارم

برسولی که روز حشر امید

بخدا و شفاعتش دارم

که اگر من از انچه بیتو گذشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه