گنجور

 
ادیب الممالک

مدار غصه که خون منت حلال بود

مشو غمین که نیاید ز حلق کشته صدا

اگر نه باورت آید ز بعد کشته شدن

مرا مخوان که به جان پاسخت دهم به ندا

ز جان تهی باد آن دل که از غم تو تهی

ز تن جدا باد آن سر که از در تو جدا

اگر به آدم قلنا اهبطو رسید ز حق

پس از خطاب کلا حیث شئتمار غدا

مرا به خاک درت جاودانه فردوسی است

که جانم از وی پیوند نگسلد ابدا