الحذر ای مدعی العموم که دزدی
شرط قضا شد چو در نماز طهارت
خاصه به عدلیه کز قضا نبرد کام
هر که ندارد به صید و کید مهارت
قاضی عدلیه آنکس است که باشد
شهره به اخذ و عمل دلیل بغارت
رشوه ز ظالم گرفته خانه مظلوم
رو بدو کوبد همی به اسم خسارت
قاضی اگر دزد و دزد شده قاضی
نیست ترا حد اعتراض و جسارت
گر در دزدی در این زمانه نباشد
یک دو قدم بیش تا مقدم صدارت
دزد بگیری مکن که عاقبت الامر
برخورد این نکته بر مقام وزارت
غافلی از آنکه بر امور تو دارد
آنکه تو خوانیش دزد حق نظارت
آنکه تو خوانیش دزد نفس وزیر است
همچو وزارت که هست نفس سفارت
کس نتواند درون عدلیه دزدی
تا نرسد بر وی از وزیر اشارت
از وزراء گر خط جواز نیابد
کس نشود مصدر خلاف و شرارت
محرم راز و شریک دخل وزیر است
دزد دغل منگرش به چشم حقارت
قسمت حلوای خود بگیر و خمش زی
بیهده خود را چه افکنی به مرارت
دولت مشروطه نیست تا که نباشد
عدل الهی رهین عدل تجارت
بلکه بود دور هرج و مرج و تن خلق
گشته گرفتار بند ذل و اسارت
خستگی آید ز جد و سعی و تکاپو
سردی زاید ز تاب و جوش و حرارت
زین وزراء رسم عدل و داد چه جوئی
هیچ شنیدی ز سیل طرح عمارت
مرد نیند این مخنثان و عجب ز آنک
بکر حیا را سترده اند بکارت
خانه حجاج دان سرای عدالت
درگه شداد شد سرای زیارت
هر که فتد در کمند آز وزیران
قتل بر او راحت است و مرگ بشارت
زین وزراء کس ندیده است بجز زور
هست وزارت مگر ز زور عبارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان برادر، فدای قلب فکارت
خوب تسلی دهی به خواهر زارت
از وطنت کوفیان به کوفه کشیدند
تا بنمایند جان خویش نثارت
حال خدنک ستمگری به کمانها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.