گنجور

 
ادیب الممالک

بتا توئی که قدت سرو باغ کاشمر است

رخت بهار ختن بوستان کاشغر است

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات

ز بحر مجتث این چامه تنگی از شکر است

چو شرق و غرب زمین خاور است و باختر است

نسار «او اختر» است و بتو در «اخشتر» است

به پارسی کره خاک «گوی چغمینی » است

«میان کش » است خط استوانه در کمر است

زمین کهنه بود ارزه و آن دگر شوه دان

که هر دو جای جماد و گیاه و جانور است

«ووروبرشته » شمال و «ووروز زرشته » جنوب

«زرشته » هشته بزیر و «برشته » بر زبر است

زمین عامره را می شمر «فرادده فش »

چنانکه «ویدهدده فش » خراب و بی اثر است

«وورو برشته فرادده فش » سه بخش بود

تمام شرح دهم بر تو گرچه مختصر است

نخست «بهره خاور» که بخش خاوریش

به «آن ایران » نامیده گشت و مشتهر است

میانه بخشش «خنرث وه بومی ایران » دان

چو بخشش باختر «ایران کوپژ» در نظر است

محیط غربی و شرقی «رزه پراگرد» ند

که یک به باختر و آن به خاوری سمر است

 
 
 
لبیبی

در این قصیده که گفتم من اقتفا کردم

باوستاد لبیبی که سیدالشعراست

بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت:

«سخن که نظم کنند آن درست باید و راست »

امیر معزی

اگرچه ناموران را تفاخر از هنرست

تفاخر هنر از شهریار نامورست

جلال دولت عالی جمال ملت حق

که پادشاه جهان است و خسرو بشرست

اگر زمانه بنازد ز عدل او نه شگفت

[...]

سید حسن غزنوی

قوی دلی که به خلق و به خلق گل شکر است

ز خلق و خلقش چون گل شکر در آب تر است

ثبات دولت او جان صورت امل است

شعاع خنجر او نور دیده ظفر است

همای همت او ظل مردمی گسترد

[...]

سعدی

به راه راست توانی رسید در مقصود

تو راست باش که هر دولتی که هست تو راست

تو چوب راست بر آتش دریغ می‌داری

کجا به آتش دوزخ برند مردم راست

امیرخسرو دهلوی

شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است

که شام تا سحرم زلف یار در نظر است

چگونه تیره نباشد رخم که شمع مراد

نمی فروزد ازین آتشی که در جگر است

مگو که چند شوی بی خبر ز مستی عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه