هوش مصنوعی: شعر درباره منصور حلاج، عارفی است که در دنیای معنوی و عرفانی به شدت تأثیرگذار بود. او به مانند نهنگی در دریا، از ظواهر دنیایی جدا شده و به عمق وجود خود پی برده است. روزی که او جملهی معروف "انا الحق" را بیان کرد، نشاندهدهی یگانگی او با خداوند است. در این لحظه، منصور نه تنها خود را بلکه حضور خدا را نیز در وجودش حس کرده است.
صفت الله "صفی" در ۱۳ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۳۶ نوشته:
فنا فی الله شدن یعنی از بین بردن هستی خود و گم شدن در هستی حق. حضرت رسول اکرم صلی الله تعالی علیه وسلم می فرمایند: موتوا قبل ان تموتوا. یعنی پیش ازینکه مرگ طبیعی تان فرا رسد خویش بکشید یعنی مثل مرده و میت تواضع اختیار کنید و از اسراری که بعد از مرگ انسان آگه می شود آگاه گردید. حضرت منصور حلاج نیز فنا فی الله شده بود بناء بغیر از الله چیزی دیگری را نمی دید. و از همین لحاظ انا الحق می گفت. بیدل دهلوی رح نیز درین مورد می فرماید: بیدل از اندیشه اوهام باطل سوختم بر سر داغم فشان خاکستر منصور را و تشکر زیاد ازینکه چنین یک گنجور جامع را ساخته و در دسترس علاقمندان علم و ادبیات گذاشتید. ممنون شما.
فخرالدین در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۱۳ نوشته:
تمام کسانی که در اینجا نظر دادند به نظر من دانشمندان بودند به خاطریکه در صفحات دیگر تمام جاهیلان تعصبی بیش نیستند این دانشمندان است که از فنا فی الله صحبت میکند و جاهیلان تنها در مورد دیگران داوری مکنند
اناالحق در ۱۱ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۰۹ نوشته:
درود برهمه کسانی که نظرهای جالبی نوشتند خاصه حضرات صفت الله(صفی جان)و نیزفخر الدین که اولی سخنانش دلنشین بود وثانی از پندار نیک خود سخن رانده است که به نظرم این نیکوست.
منصور در ۱۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۵۸ نوشته:
در بالا شعری نوشتم که متاسفانه کلمه ای از آن را اشتباه نمودم ، زیرا از حافظه استفاده کردم . متن صحیح : (( زخود بی خبر زحق آگاهی-همین است معنای فنافی اللهی)) در ضمن گویندۀ آن ملا پریشان از علمای قرن هشتم هجری و کرد بوده.
علی در ۱۰ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۲۰ نوشته:
به قول استادی عبودیت یعنی تبعیت.مثلا بین چوب و بنزین، بنزین آتش گیر تر است.چراکه تبعیت آن از آتش بیشتر است.یعنی در مقابل ظهور صفت سوختن مقاومت کمتری دارد و قس علی هذا در مورد بقیه مواد مشتعله. در عبودیت هم مسئله در این است که هرکس در مقابل ظهور صفات الهی تبعیت بیشتری داشته باشه درواقع عبودیت او را نشان میدهد.برای همین ائمه معصومین در عبودیت یگانه هستند زیرا نه تنها در مقابل آتش میسوزند، بلکه نیاز به جرقه زدن هم ندارند!!! خود به خود مشتعل میشوند! به نظرم این همان معنای انا الحق منصور است که مانند ذره و غباری، خود را تابع موج حقیقت میکند و از خود چیزی ندارد که بگوید.بلکه هر چه ذات الهی اراده میکند او تبعیت میکند. برای همین است که هیچ پیامبری با هم اختلاف نکردند.چون همه یک حرف میگفتند و آن حرف را هم ذات حق میگوید و آنها چیزی از خود نداشتند.
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۱۳ نوشته:
با تمام وجود حرفای اقای صفت ا... رو حس میکنم چو عاجز وار باید عاقبت مرد چه افلاطون یونانی چه آن کرد همان به کاین نصیحت یاد گیریم که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم چیه راز این مردن ؟؟؟ از بین بردن این هستی و اختیار کردن تواضع چطوریه ؟ چه فکری منشا این رفتاره ؟ من سالها درباره این فنا فی ا... شنیده بودم ولی واقعا اون چیه ؟ همون تواضع ساده ایه که همه میگن خوبه ؟ همون خضوع و خشوع در برابر قدرت خدا ؟ گمان نمیکنم تواضعی که یه پشتوانه فکری قوی نداشته باشه اونقدرا هم برکت داشته باشه . حدود دو ساله که من به جبر مطلق باور پیدا کردم و بنظرم کلید حل همه درد های بشره . نه جبر به معنای سرنوشت محتوم بلکه به این معنی که ما ادما همه رفتارا و تصمیما و افکارمون زاییده دو دسته عوامل درونی و بیرونیه . عوامل درونی استعدادامون و ضریب هوشی و وضع سلامتمون و ژن هامونن و عوامل بیرونی شرایط خانوادگی و وضع اقتصادی و سیاسی جامعه و دوران تاریخی و سیستم اموزش و غیره . تو کدوم یک از اینا وقتی نطفه ما بسته شد ما حق انتخاب داشتیم ؟ و کدوم یک از تصمیمات ما تحت تاثیر این عوامل تحمیلی نبوده ؟ این دریافت بسیاری از دغدغه های ذهنی منو حل کرد . حالا می فهمم چرا باید همه رو دوست داشت . چرا باید بخشید . چرا باید سعه صدر داشت . چرا باید متواضع بود . البته که اگه من ندونم دلیل رسیدن کشتی ام به سرمنزل مقصود وزیدن بادهای موافق بود از خودم خیلی متشکر میشم و دیگران رو نالایق می بینم . اصلا چرا باید به یه معتاد کمک کنم . چرا باید عقاید مخالف رو تحمل کنم . چرا باید به این ادمای ناهنجار عشق بورزم . چطوری میتونم کسی رو که ظلمی بهم کرده ببخشم . چطوری می تونم شاد باشم . درباره مردم خوب فکر کنم . همش فقط در صورتی ممکنه که من باور داشته باشم هر ادمی با توجه به عوامل درونی و بیرونی مختص خودش در هر لحظه دقیقا همون کاری رو کرده که میتونسته بکنه . و این به این معنی نیست که تا اخرش باید همون کارا رو ادامه بده و با تغییر شرایط بیرون و درونی ممکنه یک دگرگونی بزرگ تو زندگیش رخ بده . من معنای فنا رو اینجوری حس میکنم . یعنی بفهمم که من کسی نیستم و فقط یک قدرت تو دنیا وجود داره . اینطوری همه کارای همه ادما رو میفهمم اونی که میره جنگ با دشمن متجاوز و شهید میشه و اونیکه میمونه تو کشور رانت خواری میکنه و اونی که میشینه یه ساعت تو گنجور کامنت میزاره و اونی که کلاس اشپزی میره و اونی که تو پارک پشت خونمون مواد میکشه همه رو میفهمم . همه تو قالبی که رشد کردن دارن کار درستی میکنن یعنی کار دیگه ای نمیتونن بکنن ولی نه اینکه تا ابد اون گارو ادمه بدن مثلا اگه من نوعی برم به اون معتاده یه کمکی بکنم که اگاهی پیدا کنه اگه شرایط درونیش اجازه بده ممکنه یه رفتار جدید در پیش بگیره . ببخشید خیلی حرف زدم . من باید اخوند میشدم . فنا یعنی این . یعنی اینکه بدونی تو بهتر از دیگران نیستی و دیگران بدتر از تو نیستن و فقط یه قدرت تو دنیاست که همون هوش برتریه که حاکم بر کل کائناته و خوبی نزدیک شدن به اون حقیقت و بدی دوری از اونه . بارها گغته ام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه به خود می پویم در پس اینه طوطی صفتم داشته اند انچه استاد ازل گفت بگو می گویم
یارو در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۳۰ نوشته:
سلام برای همه علاقه مندان به شعر کهن ، ادبیات ، حکمت و عرفان. و شخصیت های ادبی ارزوی تندرستی دارم و جمله ای برای سرکار خانم روفیا. از منظر من که متاثر از گفته های برخی پرچمداران معرفت واگاهی است. شاید لطیف تر ، پذیرفتنی تر. محترمانه تر ، ابرومندانه تر ، . . . . باشد که بگوییم یا حس کنیم که سر منشا همه چیز حقیقت است و ما هم بخشی از انیم. منصور هم شاید همین حس تداخل و شراکت در همه چیز را مایه انالحق گفتن خود کرده است البته امتیازاتی هم در این شیوه دیده می شود که شامل تعهدات اجتماعی و مسیولیتهای مدنی. هم از خودمان وهم از دیگران بخشی از ان است
امیر در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۴ نوشته:
این شعر از خودم است ((قضا را چنان کن که با من بمانی چنان جان که ماند بر تن بمانی[((ر))در ((بر))ساکن نیست کسره دارد] چو بادی که آید زگلشن بیایی چو عطری که ماند به دامن بمانی مرا دید آتش به غیرت خروشید که تاکی در این دشت خرمن بمانی به دست طلب دامن داغ من گیر که در من بسوزی و در من بمانی ________ مصرع آخر در وصف مقام عالیه ی فنای فی الله((در من بسوزی)) وبقای بالله((در من بمانی))است با تشکر از همه.
محمود در ۹ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۲ نوشته:
مقام فنا در ذات مقام جز خدا چیزی ندیدن است! احساسات انسانی فروکش میکند جنگ بین حیوان (اشتراکات حیوانی - انسانی در انسان) و انسان شروع میشود، ذهن سالک تنها پی قرب، و بدن خاکی در اوج بی حسی انسان نسبت به شهوت و مال و شهرت به دنبال سنگ اندازی. لازمه رسیدن به این مقام درک سرگشتگی و غربت انسان در زمین است.
سمانه ، م در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۱ نوشته:
حسین حلاج ، پسر منصور انالحق گو بود حسین بن منصور حلاج ولی ، بیشتر به نام پدرش، منصور حلاج، معروف است آرمان گرامی شعر حافظ چنین است : گفت ” آن “ یار کزو گشت سردار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد سپاس اکه سبب شدی بار دیگر این غزل را بخوانم
(هیچ) در ۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۰ نوشته:
منصور از عرفایی بود که به درجه ی فنایی و هیچی نائل شده بود.و هرکسی که به این جایگاه برسد (که تمام هدف و غایت عرفان رسیدن به این منزلت است) از این حقیقت برخوردار میشود که تمام جهان هیچ است و دوییتی وجود ندارد و هرچه که هست اوست که حق است و دیگر هیچ نیست با این شعر معلوم است که ابوسعید نیز به این جایگاه والا دست یافته است.و به این حقیقت پی برده است که چیزی جز حق نیست و منصوری وجود ندارد بل این دو هزاران من وما همه اوست و دیگر هیچ. هر یک از دوستان اگر علاقه ای به بیشتر دانستن در این باره و رسیدن به این جایگاه والا علاقه مندند میتوانند با بنده در ارتباط باشند ایمیل: aliwheatking@yahoo.com
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره منصور حلاج، عارفی است که در دنیای معنوی و عرفانی به شدت تأثیرگذار بود. او به مانند نهنگی در دریا، از ظواهر دنیایی جدا شده و به عمق وجود خود پی برده است. روزی که او جملهی معروف "انا الحق" را بیان کرد، نشاندهدهی یگانگی او با خداوند است. در این لحظه، منصور نه تنها خود را بلکه حضور خدا را نیز در وجودش حس کرده است.
هوش مصنوعی: منصور حلّاج، همچون نهنگی بزرگ در دریا است که خود را از پوشش نرم و سبک جدا کرده و به حقیقت خویش نائل آمده است.
هوش مصنوعی: روزی که منصور این جمله را گفت، او در کجا بود؟ او در حقیقت در حضور خدا بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دوش فلک را علمت گشته ردا
در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا
بادات فدا هر که به گیتی چو منست
تا خلق جهانت همه باشند فدا
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
شب تا به سحر ز دیده دُر میسفتم
میگفتم رب لاتذرنی فردا
خواهی که نیفتی زفراقش به بلا
یاری بطلب کزو نمانی تو جدا
آن قدر یقین بدان که یارت نبود
آن کاو بود امروز نباشد فردا
افسوس که بیگاه شد و ما تنها
در دریائی کرانهاش ناپیدا
کشتی و شب و غمام و ما میرانیم
در بحر خدا به فضل و توفیق خدا
تن بود گرو کرده جان از مبدأ
جان عاقبت الامر ز تن گشت جدا
تن رفت به خاک باز و جان شد بر عرش
یعنی همه فانی اند و باقیست خدا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.