گنجور

 
 
 
رباعی شمارهٔ ۴ به خوانش علی حسین وردی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوالفرج رونی

ای دوش فلک را علمت گشته ردا

در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا

بادات فدا هر که به گیتی چو منست

تا خلق جهانت همه باشند فدا

مهستی گنجوی

دوشینه شبم بود شبیه یلدا

آن مونس غمگسار نامد عمدا

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سفتم

می‌گفتم رب لاتذرنی فردا

اوحدالدین کرمانی

خواهی که نیفتی زفراقش به بلا

یاری بطلب کزو نمانی تو جدا

آن قدر یقین بدان که یارت نبود

آن کاو بود امروز نباشد فردا

مولانا

افسوس که بیگاه شد و ما تنها

در دریائی کرانه‌اش ناپیدا

کشتی و شب و غمام و ما میرانیم

در بحر خدا به فضل و توفیق خدا

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

تن بود گرو کرده جان از مبدأ

جان عاقبت الامر ز تن گشت جدا

تن رفت به خاک باز و جان شد بر عرش

یعنی همه فانی اند و باقیست خدا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه