آنکه گفت: کی ترا یافتم از خود برست، نه بغایت جوینده، نه نیست هست. علامة الوجود الفنا، و دلیل الفنا البقا، فی سر اهل الاسباب، و رسم اهل العلایق غایت همت تو دریافتست نه یافت. در جست دریافت برسیدی، وزیافت بوی نه چشیدی. نه توانی که او یابی مگر باو وله:
مانال من نالکم الا بفضلکم
فما ترون اذا فی فک ماسور
اقل من عدة یرتاد صاحبها
یوماً تفوز بها فی بذل میسور
هر کی ترا جوید بخویشتن، نه ترا شناسد و نه خویشتن، کاشک دانند از رهی ترا دارد چرا جوید؟ ور ندارد از کجا آرد؟ ای جسته نه از کوی وای یافته پیش از کئی! حق بکلیه وا خویشتن منسوبست، پس هر که جزو بوی زو میجوید محبوبست، کی سکون غفلتست و وجود رعونتست با مولی در صحبت چه حیلتست؟
سیروانی ٭ گوید، کی جنید را پرسیدند: کی این طایفه بعلم از مولی رضا ندادند، کی می جود بیوسند در علم.
شیخ الاسلام گفت: که علم چیست؟ دانستن هستی او؛ یافت او چون بود، کی تو خود در شناخت عاجزی؟ یافت آن بود که او ترا بود، و آن چون بود؟ آن داند که دارد، بدل ازین جواب توان ن بزبان. جنید از بهر آن جواب نکرد، و از منبر فرود آمد. یافت چیست؟ وجود است که رهی بود را بسترذ و بخود او را قیام کند. از یافت اللّه نور ایمان آید.نه بنور ایمان اللّه یافته آید. حلاج گفت: بنور ایمان اللّه جستن چنانست که بنور ستاره خورشید جستن. او بقدرت خود قایمست، و در عز خود قیوم، بعز خود بعید، بلطف خود قریب، برضای خود مونس، از تکلیفات ممتنع، از مسافات مرتفع، از حدود عیون متعالی. در میان جانش جوی، در اشارات اسرار ارواح متلطف، از یافت سخن گوی نه از خبر، یافت نه گرفته در خبر ، چه بیظفر عبرات متحیر گشت، که قدر او عالی گشت، ظفر نقد گشت که عیان معلوم گشت، اذا بلغوا اللّه من معرفته والهوا فی عظمته. ای آنکه ویرا یافت. پس چونست حال او که او را نیافت. این وجودست و آن شهود. ادراک درین نرسد و دران رسد. العجز عن درک الا دراک ادراک، عجز ار درک دریافت، خود یافت است.
اللّه تعالی موجود است از سه وجه: یک یافت یافت آگاهیست، که بندهٔ او دارد، آگاهست که هست او، نه هر که تواند کند، هر چه سزد. آن کند. این وجود کمین است در علم وجود، این وجود نخوانند.
وجود دانش است، که او را بصفات بدانی و معاملت او بشناسی که دانی که کریمست باو بنازی، دانی که با رست باوبشی داری
هبنی وجدتک بالعلوم و رسمها
من ذانجدک بلا وجود یظهر
یافت سدیگر هرگز بطلب نبود، ار بهشت دریا است، ور سخن حایل است کار ملک جان ایذ، نه طاقت گفتار زبان ایذ اول وجود علم است و دیگر وجود کشفیست، و سدیگر وجود و استغراق. وجود علم کس نیست که او ندارد، یا آگاهی، دارد یجداللّه یافت علم است موجود عالم است هبنی وجدتک بالعلوم و رسمها.
یافت کشفیست رشح گشاینده، تا از مرسومات باز رهد، برق جسته، باد برخاسته، از نشان شغل زاده، بزبان ازان عبارت؛ و نشان ازان قصیر، مرد تا برست ازان برجان سوزان، و زبان اران عبارت ناتوان، و میان هزار غم گروگان، نه محنت او را پایان، و نه از بند پشیمان، تا کی آواز آید که درای در میدان. ان لم یکن لی نایل اشفعی به... الابیات.
نشان یافت او از غیر آزادی. اللّه در وجود است در علم ناید ار در علم است در عقل ناید. در دیده است، در کیف نایذ، جفا بیند در قطع نایذ او را کی یابی چون یابی؟ بگمی خویش. زیرا که یافت از طلب پیش، او پیش از طلب موجود است وجود او از عین وجود است، نه از بذل مجهود است. انفاس عارفان مشهود است. باید که دانی که آدم عاصی چون جبریل در سجود است. آنکه از آدمی خبر یابد عارف آن ندارد که وجود را جای ندارد موجود را چون دارد؟ از بهر آنکه او باو یافته لاف بمانده، یجداللّه لو وجداللّه بگفتش که من یاوند یافت حق چه بود؟ که باو او را یافت بود، ترا بگوید که یافت چه بود؟ یافت رجای پس روی رجا علم فرا یافت رسید کوتاه گشت. او که کوشید که از قعر یافت سخن گویم بیراه گشت، زبان تازنده آمد که از یافت سخن گویم می کوتاه گشت، متکلف کوشید که از قعر یافت سخن گویم بیراه گشت الامن خلف الخطفه مگر اشارت ربوده، ربود از اشارت برمز عبارت: فاتبعه شهاب ثاقب اشارت بگفت و آتش در جان زد، و خانه فروش در جهان زد، هرگز کس ترا نیافت مگر که تو از پس در رسیدی و کس ترا نبجستن یافت، مسکین او که بطلب شتافت.
سوال از جنید: ان اللّه لایرضی للعالم حتی یجده فی العلم، درین طریق علم نبود این طریق یافتست، یافت را عیان بود نام، علم برین طریق از اللّه رحمت است تا فازو توان بود این لقب برین طریق متعلقست
هبنی نفسی وجدتک یافتست نه دریافت. یافت چه بود؟ یافت آنست که او را ترا مییابد نه تو او را، دریافت و یافت آنست که تو درو غرق بی ازان بتوان یافت، ان زمان توان گفت: کی سر از تو بود، تو طلب کنی تا یاوی که خود در عنایت غرق بودی، که از خاک و آب تهی بودی، او خود ترا پابسته هبنی وجدتک... الا، بیات.
گیرم کم تو بعلم بیافت، و بعلم از تو آگاه شدم، میانجی من که بود یافت؟ که سامان قرآن بتوان ازیافت و شناخت او نشان نتوان داد، او یافتنی است، او ازضد او بتوان شناخت. ار توحید بیافتم شرک بشناختم. شرک بشناختن توحید است، بضد بتوان شناخت، توحید نه تلقینی است، کی یافتنی است، توحید و یافت آنست، که او جای بگیرد و دیگر گسیل کند کسی گفت: که فرا من گفتند، یعنی از اهل غیب: کی شناخت و یافت نه آموختنیست و نه نوشتنی.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: که کس است که یافت دارد بیعلم یافت ندارد، و کس است که علم یافت ندارد بیعلم یافت دارد. و کس است که یافت دارد و علم یافت دارد. اما او که علم یافت دارد و یافت ندارد، مثل او چون با دست، او را بآن ادراک نیست و قدرت نیست، ار خواهد جهد وار خواهد نجهد، در دست او ناید، و جز ازان نداند کی باد میجهد. او که یافت دارد، و علم یافت ندارد، مثل او چون شعاع آفتابست او را بآن ادراک نیست و قدرت نیست که بدست آرد، آن ویرا ملک نیست، اما دران نشیند و خسپند، و ازان منفعت کشد، اما ادراک نبود.
و آنکه یافت دارد و علم یافت دارد، او چون روحست ملک اوست، دارد و بآن زید، اما بآن ادراک ندارد، که عبارت کند، وزبان ندارد، که سخن گوید ازان بعبارت و کیفیت مگر رمز و اشارت.
شناخت و یافت از نهایات این کاراند، از غایات این سخن نتوان گفت مگر اهل غایت یافت رمز و اشارت و خداوندان آن دریابند. این کار راست چون با دست، همه دنیا ازو پر، و ازو نشان نه، از خود برستن یافت او بود شناخت مه یا یافت؟ نه که یافت! کودک بود خرد عمر عروسی کند. از سر تا پای پر زرینه و حلیها دران، نداند و نشناسد. و شاگرد زرگر بود که حبه ندارد و در شناخت زرینه موی بشگافد، کدام مه بود، این که دارد و نشتاسد، با آنکه شناسد و ندارد؟ نه ! آنکه دارد. کار دریافتست نه در دانش و شناخت کی داری، اما در آن خطرست، که نشناسی و قیمت ندانی،از درک ایمن نباشی «یا اما که از آن او چیزی داری، یا وزو چیزی داری» او در صفات نهان است، و صفات ازوی حجاب است.
یافت چیزی است، کی تا یافت نبود، خود شناخت نبود هر کجا که شناخت بود، چیزی بود که یافت بود. غایت شناخت بود، از هر یافتنی نشان توان هر که او چیزی دارد، یاجأ دارد، یا در وقت چیزی دارد، یافت او داشتست اما عبارت را ناتوان است، ازان پرست اما دریافت آنرا توان نیست، و عبارت را زبان نیست و هر کسی که چیزی دارد. ازجأ نشان تواند برد، ازیافت حق از نیستی خود نشان دهند و از نیستی نشان نیست، یافت حق پس مرگ و زندگانیست درآن نه مرگ بود و نه زندگانی، نسیم بود ربانی، قدس بود روحانی، کار بود جاویدانی، نه این جهانی و نه آن جهانی در شناخت زندگانیست دریافت نه مرگست و نه زندگانی، نه هیچ جا میباید شد، ارنه بهر یافت را ایذ هیچ جهان نیافریدی از بهر آنرا آفرید، تا او که او یاور دیگر همهٔ حجاب آید. کسی که او یابد داند که یافت ارویرا پرسند بچه دلیل؟ بآن دلیل که یافت اردئیل باز توانستی نمود پرسنده را، آن ویرا هم بید و هر دو یکسان باشند.
ازان سخن بعلم توان گفت یا بعرفان؟ علم مشترک است و عرفان مستدرک، همه راحتها و خوشیها و لطفها و ولایتها ولذتها در طلباند، در راه که وجود فرا دید آید هیچ نشان نتوان داند، دران صدمتی بود کی کشتی بشکست.
چی چیز است، آن چنان بود: که امیری را برادر بود یا کسی که ازجاء آید لشکر پذیره میفرستد، و نزلها و عطا میفرستد تا در خانه آید چون در سرای آمد در فراز کند هنوز کس خبر ندارد چه خبر دارند کی چون «است» و خود چنین است، که ازان خبر دارد؟ حق باحق در رسید، و قال و قیلها ببرید.
فما فی جمعنا الاصطلام
و فی تفریقنا حسن و طیب
نه نطفه بود، نه علقه بود، پوست بهانه بود، نه رنج بود و نه شادی و نه راحت و آسانی. چنان بود که زن موسی فراموسی گفت: موسی آتش کو؟ گفت: موسی خود کو؟
یافت چه بود؟ آنکه اللّه ترا بود، در سبق بر تو برغندد، و آن ستاره است، که از میان آن میتابد، نه این است که گفتم، اما نشان این است یافت نه یاد است و شناخت نه آگاهی است، و این کار را علت جز یافت نیست، و چاشنی شناخت است. این بعیان معلوم نشود، درین کار چیزی بینی نه کار بود چاشنی باید. همه کاری بعیان بپذیرد و بخبر رد کنند، ودوستی بخبر بپذیرند و بعیان رد کنند.
ایذر چیست؟ شناخت است، آن شناخت لقب است یافت میگویند. آن یافت حیلتست، میگویند جمع است هم حیلت است این همه لقبهاست، درین همه دو گانگی است،ایذر یگانگیست، از آن در زوان نمیآید، و گفت و زبان علت است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن درباره مفهوم «یافت» و رابطه آن با «علم» و «وجود» سخن میگوید. نویسنده به این نکته اشاره دارد که «یافت» به معنای شناخت خداست و این شناخت فراتر از علم است. او بیان میکند که کسی نمیتواند خدا را بهطور کامل بشناسد، زیرا چنین شناختی از حد و مرزهای انسانی فراتر است. در این راستا، انسانها باید تلاش کنند تا حقیقت را درک کنند و در این مسیر، خود را از بندهای غفلت آزاد سازند.
همچنین، اشاره شده که علم و شناخت باید بهطور همزمان در نظر گرفته شوند و تنها با ترکیب آنها میتوان به حقیقت نزدیک شد. در نهایت، متنی که ارائه شده به چالشهای شناختی و معنوی انسانها پرداخته و تجربیات عارفانه را در این زمینه بررسی میکند. وجود خدا در هر لحظه و مکان احساس میشود و این یافت به معنای روشنفکری و درک لطایف معنوی است.
هوش مصنوعی: آن کس که گفت: "کی تو را یافتم؟" به این معنی است که از خود رسته و جدا شده است. او نه به دنبال چیزی است و نه هیچ چیزی وجود ندارد. نشانه وجود، فنا است و دلیل فنا، بقا. در دل اهل اسباب، رسم و نشانهی اهل معرفت این است که نهایت تلاش تو در فهمیدنی است که هرگز به طور کامل به دست نمیآید. در جستجوی دریافت و فهم به سرانجام رسیدهای، اما در مهمانی و مزهکردن بوی آن چیزی را نچشیدهای. هیچگاه نخواهی توانست او را بدست آوری مگر با تلاشی عمیق و برای خود رها کردن.
هوش مصنوعی: من از شما هیچ بهرهای نمیبرم مگر به خاطر لطف و فضل شما، پس اکنون چه چیزی را در فک من میبینید که بسته و محصور است؟
هوش مصنوعی: کسی که با عقل و دانش خود به جستجوی علم میپردازد، روزی موفق میشود و از طریق آن، به راحتی به نعمتها و بهرههای خوب دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را جستجو میکند، نه تنها تو را نمیشناسد، بلکه خود را نیز نمیشناسد. آرزوی این را دارند که بدانند چرا تو را جستجو میکنند و اگر جستجو نکنند، از کجا باید جستجو کنند؟ ای کسی که از کوی عشق میگذراند و چیزی یافتهای، حق به طور کلی به خود متصل است. بنابراین هر کس به جز او بوی حق را جستجو میکند، محبوب است. این نشانهای از غفلت و رشک در وجود اوست و در کنار مولی، چه درمانی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: سیروانی میگوید که از جنید پرسیدند: چرا این گروه، از مولی رضا علم را نیاموختند و در علم تبحر پیدا نکردند؟
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: علم چیست؟ دانستن وجود خداوند است؛ انسان به چه صورت او را مییابد، در حالی که خودش در شناخت ناتوان است. شناختن او به این صورت است که او تو را میشناسد و این چطور ممکن است؟ کسی که دارد، میداند. به همین دلیل، پاسخ قابل بیان نیست. جنید به همین خاطر جواب نداد و از منبر پایین آمد. شناخت چیست؟ وجود است که راهی برای رسیدن به خداوند فراهم میکند و خود به خود برپا میشود. از شناخت خدا، نور ایمان میتابد و نه به نور ایمان خدا شناخته میشود. حلاج گفت: جستن به نور ایمان خداوند مانند جستن به نور خورشید است. او با قدرت خود پایدار است و با عزت خود نگهدارنده است، از لطف خود نزدیک و با اراده خود مونس است. او از تکالیفی که ممکن نیست، خارج، و از فاصلههای دور دور است، و از مرزهای بلند فراتر است. در وجودش جستجو کن، در نشانههای اسرار روحانی لطیف. از شناخت سخن بگو نه از اخبار، زیرا شناخت در خبر نیامده است. چه بسا این عبرتها انسان را متحیر کرده و عظمت او را نشان داده است، وقتی به شناخت خداوند و دقت در آثارش میرسند. ای کسی که او را یافتهای. پس حال کسی که او را نیافته چه میشود؟ این وجود است و آن شهود. درک در اینجا ممکن نیست و در آنجا ممکن است. ناتوانی در درک، خود درک است.
هوش مصنوعی: خداوند متعال وجودی دارد که از سه جنبه قابل درک است. یک جنبه آن آگاهی است که بندهاش به آن دسترسی دارد و او از وجود خود آگاه است. او تنها میتواند هر کاری که شایسته است را انجام دهد. این وجود در علم و دانش نهفته است و نمیتوان آن را یک وجود معمولی نامید.
هوش مصنوعی: وجود دانش است که به وسیله آن میتوانی صفات او را بشناسی و با او تعامل کنی. هنگامی که میدانی او کریم است، به او افتخار میکنی و میدانی که اگر با او رابطه برقرار کنی، به رستگاری میرسی.
هوش مصنوعی: اگر تو را در علم و دانش پیدا کنم، حتی اگر خودت در واقعیت وجود نداشته باشی، اما نقش و آثار تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری پیدا نخواهی کرد، حتی اگر بهشت را در دریا جستجو کنی. اگر حرفها حایل شوند، کار ملک جان در خطر میافتد، نه اینکه توان گفتن از این زبان باشد. وجود اولیه دانش است و وجود دیگر تجربهای عمیق و شعور است. وجود علم مختص هیچکس نیست که آن را نداشته باشد، یا آگاهی نسبت به آن دارد. علم برای کسی وجود دارد که عالم است و من تو را در علم و ویژگیهای آن یافتهام.
هوش مصنوعی: کشف و آگاهی، راهی است برای رهایی از عادات و رسوم کهنه. در این مسیر، نور و نسیم تازهای به وجود میآید. انسان با زبان خود از زحماتش سخن میگوید و با نشانهایی از گذشته، در تلاش است که از آتش درد و غم رهایی یابد. در این میان، نه تنها رنجهایش پایان نمییابد که از بند اندوه نیز رها نمیشود. تا چه زمانی آواز کسی در میدان شنیده خواهد شد؟ اگر نتوانم به این آرزوی بزرگ دست پیدا کنم...
هوش مصنوعی: آزادی و شناخت حقیقت از یکدیگر جدا نیستند. اگرچه خداوند در وجود انسان است، اما در علم و عقل نمیتوان او را کاملاً درک کرد. او در نظر و در تجربه ملموس است، اما نمیشود او را به راحتی شناخت. به چه طریق میتوان او را شناخت، وقتی که وجود او بالاتر از طلب و جستجو است؟ وجود او از ذات خود است و نه از تلاش و کوشش. تجلیات عارفان و شناخت آنها از حقایق جهان، باید مورد توجه قرار گیرد. هر انسانی، حتی اگر خطاکاری باشد، باید در احترام و خضوع به مقام الهی خود را بشناسد. کسی که از وجود دیگران آگاه است، نمیتواند درک حقیقی از وجود داشته باشد، زیرا وجود حقیقتی است که بالاتر از درک ماست. این متکلفان که تلاش میکنند از عمیقترین مسائل سخن بگویند، گاهی به بیراهه میروند. تنها راه شناخت حقیقت، پیروی از نشانهها و اشارتی است که خداوند مشخص کرده است. در این میان، کسی به حقیقت نمیرسد مگر این که خود را در جستجوی آن قرار دهد و به درک عمیقتری از موجودات دست یابد.
هوش مصنوعی: سوال از جنید: خداوند از عالم راضی نیست مگر اینکه او را در علم پیدا کند. در این مسیر، علم وجود ندارد، بلکه یافتن است. آنچه یافت میشود، روشن و مشخص است. علم در این راه، رحمت از سوی خداوند است تا جایی که بتوان به این عنوان دست یافت.
هوش مصنوعی: من خود را در تو یافتم، اما تو مرا نیافتی. یافتن چیست؟ یافتن این است که او تو را مییابد، نه تو او را. دریافت و یافت به این معناست که تو در او غرق شدهای و از آن نمیتوانی جدا شوی. در آن زمان میتوان گفت: چه کسی تو را میشناخت، وقتی که تو طلب کردی، در حالی که خود در بخشش و عطا غرق بودی و از خاک و آب تهی بودی. او خود تو را به خود پیوند میدهد و من خود را در تو میبینم... ای نور.
هوش مصنوعی: اگر کمی از علم تو بیفتم و از علم تو آگاه شوم، میانجی من چه کسی بود که بتواند قرآن را بشناساند و نشانه او را ارائه دهد؟ او یک واقعیت است که باید آن را یافت و نمیتوان او را به راحتی شناخت. او تنها از طریق درک متضادش قابل شناخت است. اگر به توحید برسیم، شرک را درک خواهیم کرد. درک شرک به معنی فهم توحید است. شناخت توحید از طریق درک تضاد آن ممکن است و این علم به توحید به صورت تلقینی نیست؛ بلکه باید خود آن را یافت. توحید و شناخت آن، باید در دل جا بگیرد و دیگران را نیز به سوی خود بکشاند. کسی گفته که شناخت و درک به صورت آموختنی یا نوشتنی نیست.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان میکند: کسانی هستند که بدون علم درک و شناختی دارند، اما برخی دیگر علم دارند اما درکی از آنچه میدانند ندارند. همچنین، برخی افراد هم هستند که هم درک دارند و هم علم. اما فردی که علم دارد ولی درکی از آنچه دارد ندارد، مانند شخصی است که نمیتواند با دست چیزی را درک کند و هر چقدر هم تلاش کند، به آن چیزی که نمیتواند درک کند، دسترسی نخواهد داشت. او نمیداند چه زمانی باد میوزد. کسی که درک دارد اما علم ندارد، مانند نور خورشید است که نمیتواند آن را با دست بگیرد، او به آن واقف نیست ولی میتواند از آن بهرهمند شود، هرچند که ادراک واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که دانش و آگاهی دارد، مانند روحی است که به ملک خود تعلق دارد. او چیزی را در اختیار دارد و از آن بهره میبرد، اما درک آن را ندارد؛ به این معنا که نمیتواند به طور واضح و روشن از آن صحبت کند و زبانش هم قادر به بیان این اطلاعات به صورت مستقیم نیست، بلکه تنها میتواند از طریق نمادها و نشانهها ارتباط برقرار کند.
هوش مصنوعی: شناخت و درک عمیق از مراتب این کار، تنها با درک اهل فن و دانایان ممکن است. این کار به گونهای است که اگرچه سراسر دنیا را در بر میگیرد، اما از خود نشانهای نمیدهد. آیا این شناخت به دست آمده یا نه؟ نه، بلکه انسان در ابتدای رشد خود، مانند کودکی که در حال ورود به زندگی مشترک است، نمیداند و نمیشناسد. او از سر تا پا آراسته است، ولی از ارزشهای آنچه به دوش دارد، بیخبر است. همچنین، مانند شاگرد زرگری است که نمیتواند زر را تشخیص دهد و در تلاش برای یادگیری، نمیداند که چه چیزی را باید بشناسد. این شناخت نه متعلق به دانش است و نه به آنچه که در اختیار داریم، بلکه در این وجود خطر نهفته است که ارزش و واقعیت را نشناسی. درک واقعی در امور نهان است و ویژگیهای آن حجابهایی هستند که مانع دیدن حقیقت میشوند.
هوش مصنوعی: یافتن نوعی از شناخت است که در ابتدا وجود نداشت و تا زمانی که شناخت حاصل نشود، چیزی نیز وجود ندارد. هر جا که شناخت وجود دارد، چیزی هست که یافت شده است. هدف نهایی شناخت، نشان دادن هر چیزی است که وجود دارد یا در زمان مشخصی وجود دارد. یافتن او، به نوعی بیانگر اوست، ولی نمیتوان به راحتی آن را بیان کرد و زبان برای توضیح آن کافی نیست. هر کسی که چیزی دارد، میتواند نشان دهد که از کجا آمده و از وجود خود، حقیقتش را بروز دهد. حقیقت وجودی پس از مرگ و زندگی است، جایی که نه مرگ است و نه زندگی، بلکه وجودی است روحانی و ابدی که نه متعلق به این دنیا و نه دنیای دیگر میباشد. در این شناخت، مرگ و زندگی در مفهوم واقعی خودش نمیتواند وجود داشته باشد، زیرا هر چیزی برای یافتن به جهان نیاز ندارد. این جهان تنها برای آفرینش او وجود دارد که حجابها را کنار میزند. کسی که چیزهایی را مییابد، میتواند دلیل آن را بیان کند و به سؤالهای دیگران پاسخ دهد. در واقع، او و دیگری، در حقیقت یکی هستند.
هوش مصنوعی: آیا میتوان در مورد آن سخن با علم صحبت کرد یا با عرفان؟ علم به خودی خود مشترک است و عرفان حالتی شخصی دارد. همه لذتها و خوشیها در جستجوی علم و معرفتاند. اما در مسیر جستجو، وقتی وجود خود را مشاهده میکنیم، هیچ نشانه و علامتی نمیتوانیم بیابیم و ممکن است خسارتی پیش آید که همۀ چیز را به هم بریزد.
هوش مصنوعی: موضوع این است که اگر امیری برادری داشته باشد یا کسی از جایی لشکری به او بفرستد، او هدایا و کمکهایی ارسال میکند تا او به خانه برگردد. وقتی او به خانه میرسد، هنوز هیچ کس از وضعیت واقعی خبر ندارد. در حقیقت، فقط خود او از آنچه که واقعاً اتفاق افتاده، مطلع است. به نوعی این نشان میدهد که اگر خود شخص از موضوعی آگاه نباشد، دیگران نیز نمیتوانند از آن آگاهی پیدا کنند و دعواها و حرف و حدیثها کنار گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: در جمع ما سر و صدا و آشفتگی نیست، اما در جدایی ما زیبایی و خوبی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی وجود نداشت، نه جنینی بود، نه علقهای. تنها پوست بهانهای بود و نه رنجی بود و نه شادی و نه آسودگی و آسانی. اوضاع به گونهای بود که همسر موسی از او پرسید: موسی، آتش کجاست؟ و موسی پاسخ داد: خود موسی کجاست؟
هوش مصنوعی: یافت چه چیزی بود؟ این که خداوند تو را در مسیر خود سوق میدهد و آن نوری است که از میان آن میدرخشد. این همان چیزی نیست که در ابتدا گفتم، بلکه نشانهای از دستیابی به آن است. این فهم، نه یادآوری است و نه شناخت و آگاهی، و تنها علت آن، خود یافتن است. این درک به طور واضح آشکار نمیشود و در این زمینه هیچ چیزی به چشم نمیخورد؛ بلکه باید به درک و شناخت پرداخت. تمام کارها باید به وضوح پذیرفته شوند و اخبار را باید با تأمل مورد بررسی قرار داد. دوستیها نیز باید از طریق اخبار تأیید شوند و برداشتهای عینی رد شوند.
هوش مصنوعی: ایذر چیست؟ ایذر در واقع درک و شناخت است که به عنوان یک لقب شناخته میشود. این شناخت به نوعی یافت و کشف است، و این کلمه به جمع و برآیند معانی مختلف نیز اشاره دارد. در این واژگان، تضادهایی وجود دارد، اما ایذر نشاندهنده یگانگی است. این یگانگی از زبان و واژهها ناشی نمیشود، زیرا کلام و زبان خود به عنوان یک علت و منبع موجب ایجاد این تفاوتها هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.