گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: ای جوانمرد دل عارف به هیئت پیرایه است که گل در آن کنند هر چند گل در پیرایه می کنند تا آتش در زیر آن نکنند گلاب بیرون ناید وبوی ندهد و آتشی که در دل عارف زنند بی دود باشد

این است که خداوند فرمود قرآن در دلهای مؤمنان و دانایان است و در آن بشارتی است که مصطفی فرمود: اگر این قرآن در پوست گاو نهاده بودی فردا آن پوست به آتش نسوختی پس مسلمان که این قرآن را در دل دارد بطریق بهتر فردا به آتش نسوزد

بسا کسانی که مغرور در پناه خدا و مغروق در نعمت خدا و مفتون بمدح و ثنای خلقند

آنجا که خدا تو را پوشد غره مشو و چون در نعمت برتو گشاید فراموش مکن و چون مردم تو را بستایند فریفته مشو

بدانکه دنیا معشوقه ایست فتان و رعنائی است بی سامان دوستی بی وفا دایه ای بی مهر دشمنی پر گزند هر که را بامداد بنوازد شامگاه بگدازد هر که یک روز به شادی دل بیفروزد، دیگر روزش به آتش غم و اندوه بسوزد

الهی تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی و از ادراک عقول مصونی نه محاط ظنونی نه مدرک عیونی کار ساز هر مفتونی شادساز هر محزونی، در حکم بی چرا و در ذات بی چند و در صفات بی چونی

تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی

من مجنونم تو لیلی مجنونی

تو مشتریان با بضاعت داری

با مشتریان بی بضاعت چونی؟