گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: آنکس که جمع او درست باشد تفرقت او را زیان ندارد و آنرا که نسب درست باشد به عاق شدن از نسب بریده نگردد

در عین جمع سخن گفتن نه کار زبان است بلکه عبارت از حقیقت جمع بیان است زیرا مستهلک را در دریای بلا چه بیان است و از مستغرق در عین فنا چه نشان است این حدیث دل وغارت جان است؟ با صولت وصال دل و دیده را چه توان است؟

آن کس که بر نسیم وصال حیران است دیری است که جان او به مهر ازل گروگان است، بی دل باد کسی که از پی دل به فغان است و بی جان باد کسیکه از رفتن به دوست پشیمان است

الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی نه بیداد است و نه بازی بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی ونه کس را بر تو فرمایشی، سزاها همه تو ساختی و نواها همه تو خواستی نه از کس بتو ونه از تو به کس همه از تو به تو همه توئی و بس، خلایق فانی و حق یکتا به خود باقی است

الهی تو را آن کس بیند که تورا در ازل دید و آن کس تو را بدید که دو گیتی او را ناپدید و تو را او دید که نادیده پسندید

پیر طریقت گوید: خدایا مرا بر هزاران عقبه بگذرانیدی و یکی ماند، دل من خجل ماند از بس که ترا خواند، بارالها مرا به هزاران آب بشستنی تا با دوستی آشنا کردی و یک شستی ماند، خدایا مرا از من بشوی تا از پس خود برخیزم و تومانی؛ آلها هرگز روزی را بی محنت خویش بمن منما تا چشم باز کنم و خود را در پیش نه بینم

آه از قسمتی که پیش ازمن رفته، فغان از گفتاری که خود رائی گفته چه سود اگر شادزیم یا آشفته؟ ترسان از آنم که قادر متعال در ازل چه گفته!

یکی را به رسوا کردن عذاب دهد و یکی را به توفیق نیکوکاری رحمت کند یکی را به کافر شدن عذاب کند و دیگری را به قبول ایمان رحمت کند یکی را به پراکندگی دل عذاب دهد و دیگری را به گردآوری همتها رحم کند یکی را به انداختن در تاریکی های تدبیر عذاب دهد و یکی را به نشان دادن جریان تقدیر رحمت دهد یکی را به دنیا دوستی و فرار دنیا از او عذاب دهد و دیگری را به زهد و بی میلی در دنیا و اقبال دنیا به او رحمت دهد یکی را به دوری از خود عذاب کند و یکی را به اقبال خود بر او رحمت فرستد