گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: مخلص همه از او بیند، عارف همه به او بیند موحد همه او بیند هر هست که نام برند عاریتی است هست حقیقی او است دیگر تهمتی است مرید مزدور است و مراد همان مهمان مزد مزدور در خور او است و پذیرائی مهمان در خور میزبان، مهمان بسته کاری است که در سر آنست و دیده او دیده وری عیان است و جان او در سر مهر اوتاوان است جان او همه چشم سر او همه زبان است آن چشم و زبان در نور عیان ناتوان است

این کار را مردی بباید با دلی پردرد ای دریغا که نه در جهان مردماند ونه در دلها درد

ای عالمان، ای عابدان زینهار که به علم و عبادت خویش مغرور شوید که ابلیس را علم و عبادت بود و دید آنچه دید، ای دنیاداران، ای خواجگان به دنیا غره مشوید و تکیه بر آن مکنید که قارون از این دنیا بسی گرد کرد و رسید به آنچه رسید