گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: ای جوان مرد، این زندگانی دنیا باد است تا بنگری از دست رفته و این دنیا چون خنده دیوانگان است و گریه مستان دیوانه بی شادی خندد و مست بی اندوه گرید! دنیا مثال یخ است در آفتاب نهاده یا شکر که در دهان نهاده بزودی از هم میریزد، آری بس شیرین است لکن تا در دهن نهادی گداخت دنیا تماشاگاهی خوش است لیکن تا بنگری گذشت و تا دل در اوبستی رفت اگر ذلت مرگ نبودی (انا ربکم الاعلی) از اطراف عالم برآمدی ولی چندین صدها از خواجگان بینی که چون گل پربار بشکفته بودند همه از بار ریخته و در گل خفته پس چرا عبرت نگیری و در سرانجام کار خود اندیشه نکنی که خداوند فرمود بزودی خواهی دانست که فرجام کار را چه کسی است؟ آری بدانید که این دنیا تا کجا رسد و سرای پیروزی و جاودانی کرا رسد؟ به بینید که درویشان شکسته را بر مرکب کرامت چون آرند و خواجگان بی معنی را به تازیانه خشم چون رانند؟!