گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: این آیه لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار سیاست قدیم بودن صفت است که از صحرای بی نیازی جلال خود بر ساکنان راه جلوه می کند و می گوید ما را دیده های فائی و عقلهای ناتوانی در نیابد و عقل عاقلان را در ذات و صفات ما پیمانه ای نه وهم و فهم از ما چه نشان دهد که منشور صفات ما لیس کمثله شی وصف جبروت مالم یزل و لا یزال است صفت حدوث را با جلال قدم چه کار؟ (فاعتبرو ایا اولی الابصار) اگر نه آفتاب جلال (و هو یدرک الابصار) از ولایت لطیف و خبیر بر شما تافتی عواصف (لاتدرکه الابصار) و ما را ز جان شما درآوردی و به کتم عدم بازبردی لکن جل جلاله به لطف معروف و به بنده نوازی موصوف به فضل خود پذیرنده همه پرستندگان و به کرم خود سازنده کار بندگان در دو جهان

الهی تو موجود عارفانی آرزوی دل مشتاقانی یادآور زبان مداحانی چونت نخوانم که نیوشنده آواز داعیانی؟ چونت نستایم که شاد کننده دل بندگانی؟ چونت ندانم که زین جهانی؟ چونت دوست ندارم که عیش جانی؟

مجاهدان راه خدا اهل ریاضتند خوراکشان خشن لباسشان خشن و آنکس که به معرفت خداوند رسید هر چیزی بذائقه او لطیف است