گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

از پیر طریقت معنی ارادت پرسیدند گفت نفسی است میان علم و وقت در ناحیه ناز در محله دوستی در سرای نیستی که چهار حد دارد یکی با آشفتگان دیگری با غریبان سومی با بیدلان چهارم با مشتاقان است آنگاه گفت ای مهربان فریاد رس، عزیز آنکس که با تو یک نفس ای یافته ویافتنی از مرید چه نشان دهند جز بی خویشتنی همه خلق را محنت از دوری است و مرید را از نزدیکی همه را تشنگی از نایافت آب و مرید را از سیرآبی الهی یافته می جویم بادیده ورمیگویم چه جویم که دارم؟ که بینم چه گویم؟ شیفته این جست و جویم گرفتار این گفت وگویم!

تا جان دارم غم تو را غمخوارم

بی جان غم عشق تو بکس نسپارم

الهی آنکه تو را به صنایع شناخت بر سبب موقوف است و با واسطه راه دارد و آنکه تو را به صفات شناخت در خبر محبوس و محصور است و او که تو را به اشارت شناخت صحبت را مطلوب است او که ربوده تواست از خود معصوم است

بر عبودیت آن نهند که برتابد دانستن غیب همه برنتابد و نتواند بل بعضی چیزی و بعضی چیزی نه که همه را خدا داند و بس که فرمود احدی بر غیب او آگاه نمی شود جز کسی را که خود برگزیند فالق الاصباح یعنی شکافنده دلها به روشنائی غیبها و آشکارا کننده رازها با یادآوری نکوئیها و رویدادها و خبرها