گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: اگر مردم نور قرب در عارف بینند همه بسوزند و اگر عارف نور قرب در خود بیند بسوزد شناختن قرب در میان زبان و گوش نگنجد که آن راهی تنگ است و از همراهی آب و گل زبان قرب را ننگ است هرگاه که قرب روی نمود عالم و آدم را چه جای درنگ است

الهی بدرگاه آمدم بنده وار خواهی عزیز دار خواهی خوار ای مهربان فریاد رس

عزیز آن کس کش باتو یکنفس ای همه تو و بس با تو هرگز کی پدید آید کس بهره عار

در بهشت سه چیز است: سماع و شراب و دیدار

سماع را فرمود: فی روضة یحبرون

شراب را گفت وسقیهم ربهم شرابا طهورا

دیدار را گفت وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة

سماع بهره گوش شراب بهره لب و زبان دیدار بهره چشم است

سماع واجدان راست شراب عاشقانراست و دیدار دوستان راست

سماع طرب فزاید، شراب زبان گشاید دیدار صفت رباید

سماع مطلوب را نقد کند شراب راز را جلوه کند دیدار عارف را فرد کند

سماع را هفت اندام رهی گوش چون ساقی او است شراب همه نوش دیدار را زیر هر موئی دیده ای روش