گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

ای عزیز از حال دنیا چه تحقیق می نمائی و از مال این بی بقا چه سؤال می نمائی چه توان گشود زبان را در حق آن چیزی که او را به محنت وآلام بدست آرند و به مشقت تمام نگهدارند و بحسرت و ناکام بگذارند

ای خدوندان طاق و طمطراق

دولت دنیا نمی ارزد بفراق

اندک اندک خانمان آراستن

پس به یکبار از سرش برخاستن

دنیا پلی است در راه بادیه قیامت نه دراو آرام و نه جای اقامت در او جز مایه رنج و بلا نیست

وظیفه او مردم آزاریست و شیوه او کجبازی و کجرفتاری است

هر که از او تمتع جوید بی بضاعت گردد و هر که از او ترفع خواهد از اهل شناعت گردد مغرور او متابع نفس حریص خسیس و مسرور او متابع ابلیس پرتلبیس هر آوازه او (ادنیا سبحن المومن و جنة الکافر) و هر خطبه او (الدنیا راس کل خطیئة) آغازش همه معصیت است و گناه کاری و انجامش همه خجلتست و شرمساری

هر کاری که از او برآید او را اعتباری نه و هر اعتباری از او آید او را قراری نه و نه بدولتش اعتماد توان نمود و نه بعزتش اعتقاد درون او همه پرشور است و برون او همه پرگور این آن توسنی است که هیچ شهسواری او را رام نکرد نازش او بیقدری و بی عاقبتی است و نوازش او کم اعتباری و عاریتی است به عاریت نازیدن کار زنان است دل از او باید کند که مردی در آنست هر که دست در آغوشش برد جز سیلی قفا نخورد و هر که پشت پا بروی زد دشمن خویش را پی زد

بر توسن دهر اگر سواری هی زن

رام ار نشود فرود آی و پی زن

هر چند بهر دو دست داری سر او

بگذار ز دست و پشت پا بروی زن