من نه آن رند خرابم که به ساغر ساغر
گردن از باده به تدریج توان آبادم
کاش از کوه خرابات سحابی خیزد
سیلی انگیزد و از بن بکند بنیادم
نه به خود می روم اندر پی آن زلف به خم
مصطفی گفت علیکم به سواد الاعظم
من برآنم که جم البته به کف جام نداشت
ور همی داشت به کف جام چرا مردی جم
من که یک جام به صد عمر برابر نکنم
تا تو ساقی نشوی دست به ساغر نکنم
صعوه لاغرم اما چو زنم بال هوس
پنجه آلوده بهر صید کبوتر نکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و فلسفی درباره عشق و زندگی است. شاعر از بیتوجهی به لذتهای دنیوی و دوری از میگساری سخن میگوید و به دنبال معنای حقیقی و عمیقتر است. او به جستجوی نوزایی از طریق تجربههای جدید در زندگی اشاره میکند و بر اهمیت عشق و ارتباطات عمیق تأکید دارد. همچنین، شاعر به نوعی تقابل بین زندگی مادی و معانی عمیقتری که میتواند در زندگی وجود داشته باشد، میپردازد و نشان میدهد که ارزشهای واقعی در عشق و تجربههای انسانی نهفته است.
هوش مصنوعی: من شخصی نیستم که به تدریج و کمکم به خوشی و لذت برسم؛ من کسیام که روح و جانم را به طور کامل در لذتها غرق میکنم.
هوش مصنوعی: ای کاش از کوه ویرانی، آب و دمی به جوش بیاید و ریشههایم را از دل زمین بر کند.
هوش مصنوعی: من به دنبال آن زلف نیستم؛ به من گفتند که به سوی علم و دانش بزرگ بروم.
هوش مصنوعی: من بر این باورم که جم هرگز جام در دست نداشت و اگر هم داشت، باید میدانست که چرا اینقدر به وسوسهٔ آن گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من هرگز یک لیوان شراب را به اندازه صد عمر ارزشمند نمیدانم و تا زمانی که تو میگسار نشوی، دست به جام نخواهم برد.
هوش مصنوعی: من پرندهای لاغر هستم، اما وقتی که با بالهای آرزوهایم به پرواز درمیآیم، دستم را برای شکار کبوتر آلوده نمیکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم
باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست
ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم
خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی
[...]
قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش
از پی فخر بدارند بزرگان عجم
پس من آری بتن خویش فرستم بر تو
مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم
تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی
[...]
چون بزاد آن بچگان را، سر او گشت به خم
وندر آویخت به روده، بچگان را، به شکم
بچگان زاد مدور تنه، بیقد و قدم
صد و سی بچهٔ اندر زده دو دست به هم
تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم
آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم
از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید
چو پراکنده بمینا در دینار و درم
لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار
[...]
موسم عید و لب دجله و بغداد خُرَم
بوی ریحان و فروغ قدح و لاله به هم
همه جمع اند و به یک جای مهیا شدهاند
از پی عشرت شاه عرب و شاه عجم
رکن اسلام ملک شاه جهانگیر شهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.