محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶
در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی
زیبا تن و اندامی رعنا قد و بالائی
در پرده عذار او در بسته گلستانی
در رمز دهان او سر بسته معمائی
ای عقل وداعم کن خوش خوش که درین ایام
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آئی
در آرزوی رویت بنشسته به هر راهی
صد زاهد و صد عابد سرگشته سودائی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آئی
در آرزوی رویت بنشسته به هر راهی
صد زاهد و صد عابد سرگشته سودائی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۷
از شوق تو افتادم در بادیه پیمایی
دارد من مجنون را سودای تو سودایی
رفتی و مرا ماندی در کنج شکیبایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - غم تنهایی
ای بر قد و بالایت از خوبی و رعنایی
گردیده نگه حیران در چشم تماشایی
بازآ که کشید آخر عشق تو به رسوایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
کز دست بخواهد شد دامان شکیبایی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹
چون بیتو ننالم زار در گوشه تنهائی
کو طاقت خودداری کو تاب شکیبائی
لیلیوش من از من آداب چه میجوئی
عاقل نیم و شهری مجنونم و صحرائی
تا چند توان جانا دور از تو بسر بردن
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹
میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی
دیدیم قیامت را دیروز ز بالایی
چون خسته شود خاطر بوسم لب معشوقی
چون درد سرم آید سایم به کف پایی
سنگ ره وصلش را چون سرمه بسی سودم
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
ای روی دلارایت آرایش زیبایی
زیباتر از این رو چیست تا خود بوی آرایی
رویی که جهانسوز است با غازه چه افروزی
زلفی که دلاویز است زآویزه چه پیرایی
ذکر تو فراغ من از مشغله ی تنها
[...]
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۲۴ - نامه ای به شاهزاده خانم همشیر صلبی و بطنی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آئی
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۲۴ - نامه ای به شاهزاده خانم همشیر صلبی و بطنی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آئی
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
شد فاش در آفاقم آوازه شیدائی
معروف جهان گشتم از دولت رسوائی
خیز ای دل دیوانه کز بهر تو می گردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشائی
وقت است که خون گردد بیم است که خون گریم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
از غصّه دلم خون است در گوشهٔ تنهائی
آخر نه مسلمانی است تا چند شکیبائی
یک ره ز اسیر خویش احوال نمی پرسی
مُردَم به سر بالین یک بار نمی آئی
اندر خور ما آمد این خرقه درویشی
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۴ - جمالی اردستانی قُدِّسَ سِرُّه
دل دید سر زلفی، شد عاشق و شیدایی
گفتم که چه سرداری، گفتا سر سودایی
گفتم که چه میبینی کارام نمیگیری
گفتا که برو واپرس زان دلبر هرجایی
غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
ای سلسله زلفت سرمایۀ رسوایی
باز آی که رسوا کرد ما را دل شیدایی
بی سلسلۀ زلفت دانی که چها کردست
تاریک شب هجران با این سر سودایی
ای سرو سهی قامت وقت است که از بستان
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
در ارض سما نبود آن دلبر هر جائی
منزل نکند الا در سینه سودائی
در هیچ لبی نبود کز او نبود حرفی
با آنکه بود دائم همصحبت تنهائی
در هیچ سری نبود کز او نبود سری
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۱ - این گنبد مینائی این پستی و بالائی
این گنبد مینائی این پستی و بالائی
در شد بدل عاشق با این همه پهنائی
اسرار ازل جوئی بر خود نظری وا کن
یکتائی و بسیاری پنهانی و پیدائی
ای جان گرفتارم دیدی که محبت چیست
[...]
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
ای شاهد عالمسوز در حسن و دلارایی
وی شمع جهانافروز در جلوه و زیبایی
حسن تو تجلی کرد در طور دل عشاق
چون سینهٔ سینا شد هر سرّ سویدایی
عشق رخ تو آتش در خرمن هستی زد
[...]
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۲ - مخمس غزل شیخ سعدی در مصیبت
ای جعد سمنسایت دام دل شیدائی
در نرگس شهلایت شور سر سودائی
بی لعل شکر خایت کو تاب و توانائی؟
ای روی دل آرایت مجموعۀ زیبائی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
بیپرده برآمد مهر زین پرده مینایی
از پرده تو ای مهروی، بیرون ز چه میآیی
بر یاد شهید عشق، جامی زن و کامی جو
گر ساده در آغوشی، ور باده به مینایی
ای دل به سر زلفش، دستی زدهای زین روی
[...]