گنجور

 
فیض کاشانی

ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی

دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آئی‏

در آرزوی رویت بنشسته به هر راهی

صد زاهد و صد عابد سرگشته سودائی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست نخواهد شد پایان شکیبائی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

وی یاد توام مونس در گوشه تنهائی

فکر خود ورای خود در امر تو کی گنجد

کفر است در این وادی خودبینی و خودرائی

در دائره فرمان ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمائی

گستاخی و پرگوئی تا چند کنی ای فیض

بگذر تو از این وادی تن ده به شکیبائی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی‌ تو به جان آمد وقت است که بازآیی

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۱

ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی

دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آئی‏

عطار

دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی

رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان

حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی

گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی

زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی

تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا

کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی

بردار صراحی را بگذار صلاحی را

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند

هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست

[...]

حکیم نزاری

عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی

ای عقل درین منزل مِن بعد چه می‌پایی

گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی

تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی

گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی

چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی

سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل

ای صبر، همین بودت بازوی توانایی

در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه