اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
ماهی، که لبش بجای جانست
گر ناز کند،به جای آن است
از چشم دلم نمیشود دور
هر چند ز چشم سرنهانست
گر در طلبت هزار باشند
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹
آن زخم، که از تو بر دل ماست
مشنو که: به مرهمی توان کاست
کی وعده وفا کنی تو امروز؟
کامروز ترا هزار فرداست
زلفت، که به کژ روی بر آمد
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵
روی تو، که قبلهٔ جهانست
از دیدهٔ من چرا نهانست؟
جایی به جز از درت ندارم
گر درنگری، بجای آنست
در دل زدهای تو آتش عشق
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
جز نقش تو در خیال ما نیست
جز با غمت اتصال ما نیست
شد روز من از غمت چو سالی
لیکن چه کنم؟ چو سال ما نیست
از زلف تو حلقهای ندیدیم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷
از عشق تو جان نمیتوان برد
وز وصل نشان نمیتوان برد
بر خوان رخت ز بیم آن زلف
دستی به دهان نمیتوان برد
دارم به لب تو حاجتی، لیک
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵
سوز تو شبی بسازم آورد
وندر سخنی درازم آورد
زان دم که تو روی باز کردی
از هر چه به جز تو بازم آورد
گر تیغ زنند رخ نپیچیم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵
معشوقه پی وفا نباشد
ور بود، به عهد ما نباشد
هرگز سر کوی خوبرویان
بیفتنه و ماجرا نباشد
هر چند که یار ما ختاییست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
چون قد تو در چمن نباشد
چون روی تو یاسمن نباشد
اندر همه تنگهای شکر
شیرین تر از آن دهن نباشد
ای باغ، مشو غلط ز رویش
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶
آن کس که دلیش بوده باشد
و آن دل صنمی ربوده باشد
آن ساده چه داند این حکایت؟
کو را ستمی نسوده باشد
دود دل ما کسی ببیند
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱
بگشای ز رخ نقاب دیدار
تا نگذرد از درت خریدار
این پرده که بر درست بردر
وین سایه که بر سرست بردار
گفتی: بنشین که من بیایم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶
من بادهٔ عشق نوش کردم
چون مست شدم خروش کردم
هر عربدهای که باده انگیخت
با زاهد خرقهپوش کردم
هر کس که زما و من سخن گفت
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴
صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
از من نسزد شکایت تو
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱
زین دایره تا بدر نیفتی
در دایرهٔ دگر نیفتی
سودی کن ازین سفر، که هرگز
در بهتر ازین سفر نیفتی
صاحب نظر ار نمیشوی سهل
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۸
ای در دل من چو جان کجایی؟
وی از نظرم نهان کجایی؟
کردی ز برم کناره چونی؟
رفتی بدر از میان کجایی؟
پیش آمدی از زمین چه چیزی؟
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - وله طابالله ثراه
ای صوفی سرد نارسیده
چون پیر شدی جهان ندیده؟
گفتی که: مرید پرورم من
آه از سخن نپروریده!
تو عام خری و عامیان خر
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » مربع
آن سرو سهی چه نام دارد؟
کان قامت خوش خرام دارد
خلقی متحیرند در وی
تا خود هوس کدام دارد؟
ماهی که به حسن او صنم نیست
[...]