آن زخم، که از تو بر دل ماست
مشنو که: به مرهمی توان کاست
کی وعده وفا کنی تو امروز؟
کامروز ترا هزار فرداست
زلفت، که به کژ روی بر آمد
با ما به وفا کجا شود راست؟
دریاب، که دست ما فرو بست
این فتنه، که از سر تو برخاست
یک روز گرم به پرسش آیی
عذرت نتوان به سالها خواست
عشق و لب لعلت، این چه سوزست
عقل و سر زلفت، این چه سود است؟
آرایش عالم از رخ تست
مشاطه رخت چه داند آراست؟
مطرب، بنواز نوبتی خوش
کامروز زمانه نوبت ماست
قولی بزن از طریق عشاق
یا خود غزلی که اوحدی راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و غم ناشی از عشق است. شاعر از زخم عمیق عاطفی سخن میگوید که از طرف معشوق به دلش نشسته و میگوید که این زخم با هیچ مرهمی التیام نمییابد. او انتظار دارد که معشوق به وعدههای خود وفا کند، اما میبیند که امروز هم مثل روزهای پیش هیچ خبری از آن وفا نیست. زلف معشوقی که به کجروی افتاده، آرامش را از شاعر گرفته و او به شدت دلتنگ است. در ادامه، شاعر بیان میکند که نمیتوان بهانههایی برای عدم حضور معشوق آورد و به عشق اشاره میکند که سوزش آن غیرقابل توصیف است. او همچنین تأکید میکند که زیبایی و جذابیت عالم از معشوق ناشی میشود و معشوق خود از هنر خود بیخبر است. در پایان، شاعر از مطرب میخواهد که موسیقی شاد و خوشی بنوازد، چرا که اکنون زمان شادی و لذت است و از معشوق میخواهد که قولی به عشاق بدهد یا شعری از خود بگوید.
هوش مصنوعی: زخمی که از عشق تو بر دل ما نشسته است، نگو که با دارویی میتوان آن را تسکین داد.
هوش مصنوعی: کی میخواهی امروز به وعدهات عمل کنی؟ امروز برای تو هزاران فردا است.
هوش مصنوعی: زلف تو که به صورت ناصاف و کج بر روی ما افتاده است، وفای تو کجا میتواند راست و درست باشد؟
هوش مصنوعی: بفهم که این مشکل و دردسر که بر سر تو آمده، نتیجه دست ماست که آن را به وجود آوردهاند.
هوش مصنوعی: در یک روز گرم، اگر از تو پرسشی بکنند، نمیتوانی به راحتی دلیل و عذرت را برای سالها بیان کنی.
هوش مصنوعی: عشق تو و لبهای سرخ تو چه آتش سوزانی در دل من به وجود آورده است، و موهای زیبای تو چه فایدهای برای عقل و تفکر من دارد؟
هوش مصنوعی: زیبایی و نظم کائنات از چهره تو نشأت میگیرد، در حالیکه آرایشگر لباس تو چگونه میتواند زیبایی را بشناسد؟
هوش مصنوعی: خواننده، شروع کن به نواختن، روزگار ما هم حال خوشی دارد و امروز نوبت ماست که از این خوشی بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: از عشاق حرفی بزن یا شعری از اوحدی که سروده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آنجا که جمال دلبر آمد
والله که میان خانه صحراست
وانجا که مراد دل برآمد
[...]
برخیز که موسم تماشاست
بخرام که روز باغ و صحراست
امروز بنقد عیش خوشدار
آن کیست کش اعتماد فرد است
می هست و سماع و آن دگر نیز
[...]
زین چار خلیفه مُلک شد راست
خانه به چهار حد مهیاست
این خاک ز لطف نور برخاست
وانگاه روان شد از چپ و راست
شد جانوری که آشیانش
برتر ز ضمیر و وهم داناست
هر لحظه ز فیض و فضل آن نور
[...]
شوری ز شرابخانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست
تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟
کز هر طرفی هزار غوغاست
تا جام لبش کدام می داد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.