گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

نیم شبی سیم برم نیم مست

نعره‌زنان آمد و در در نشست

هوش بشد از دل من کاو رسید

جوش بخاست از جگرم کاو نشست

جام می آورد مرا پیش و گفت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷

 

هر که درین درد گرفتار نیست

یک نفسش در دو جهان کار نیست

هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت

دیدهٔ او محرم دیدار نیست

هر که ازین واقعه بویی نبرد

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴

 

درد من از عشق تو درمان نبرد

زانکه دلم خون شد و فرمان نبرد

دل که به جان آمدهٔ درد توست

درد بسی برد که درمان نبرد

جان نبرم از تو من خسته‌دل

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

 

بس نظر تیز که تقدیر کرد

تا رخ زیبای تو تصویر کرد

روی تو عقلم صدف عشق ساخت

چشم تو جانم هدف تیر کرد

نرگس جادوت دل از من ربود

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

هر که درین دایره دوران کند

نقطهٔ دل آینهٔ جان کند

چون رخ جان ز آینه دل بدید

جان خود آئینهٔ جانان کند

گر کند اندر رخ جانان نظر

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸

 

عشق توام داغ چنان می‌کند

کآتش سوزنده فغان می‌کند

بر دل من چون دل آتش بسوخت

بر سر من اشک‌فشان می‌کند

درنگر آخر که ز سوز دلم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸

 

مست شدم تا به خرابات دوش

نعره‌زنان رقص‌کنان دردنوش

جوش دلم چون به سر خم رسید

زآتشِ جوشش دلم آمد به جوش

پیر خرابات چو بانگم شنید

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶

 

صبح رخ از پرده نمود ای غلام

چند کنی گفت و شنود ای غلام

دیر شد آخر قدحی می بیار

چند زنم بانگ که زود ای غلام

درد خرابات مپیمای کم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷

 

گشت جهان همچو نگار ای غلام

بادهٔ گلرنگ بیار ای غلام

با گل و با بلبل و با مل بهم

وصل‌طلب فصل بهار ای غلام

بلبل عاشق به صبوحی درست

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹

 

صبح بر افراخت علم ای غلام

رنجه کن از لطف قدم ای غلام

خیز که بشکفت گل و یاسمین

تا بنشینیم به هم ای غلام

باده خوریم و ز جهان بگذریم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰

 

صبح برانداخت نقاب ای غلام

می‌ده و برخیز ز خواب ای غلام

همچو گلم بر سر آتش نشاند

شوق شراب چو گلاب ای غلام

بی نمکی چند کنی باده نوش

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

شیفتهٔ حلقهٔ گوش توام

سوختهٔ چشمهٔ نوش توام

ماهرخ با خط و خال منی

دلشدهٔ بی تن و توش توام

ترک منی گوش به من دار از آنک

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱

 

بیشتر عمر چنان بوده‌ام

کز نظر خویش نهان بوده‌ام

گه به مناجات به سر گشته‌ام

گه به خرابات دوان بوده‌ام

گاه ز جان سود بسی کرده‌ام

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

روی تو در حسن چنان دیده‌ام

کاینهٔ هر دو جهان دیده‌ام

جمله از آن آینه پیدا نمود

واینه از جمله نهان دیده‌ام

هست در آیینه نشان صد هزار

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷

 

در سفر عشق چنان گم شدم

کز نظر هر دو جهان گم شدم

نام و نشانم ز دو عالم مجوی

کز ورق نام و نشان گم شدم

هیچ کسم نیز نبیند دگر

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

زهره ندارم که سلامت کنم

چون طمع وصل مدامت کنم

گرچه جوابم ندهی این بسم

چون شنوی تو که سلامت کنم

چون نتوانم که به گردت رسم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰

 

رفت وجودم به عدم چون کنم

هیچ شدم هیچ نیم چون کنم

تو همه من هیچ به هم هر دو را

چون به هم اندازم وضم چون کنم

با منی و من ز توام بی خبر

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱

 

در چه طلسم است که ما مانده‌ایم

با تو به هم وز تو جدا مانده‌ایم

نی که تویی جمله و ما هیچ نه

مانده تویی ما ز کجا مانده‌ایم

از همه معنی چو تویی هرچه هست

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵

 

هرچه همه عمر همی ساختیم

در ره ترسابچه درباختیم

راهب دیرش چو سپه عرضه داد

صد علم عشق برافراختیم

رقص‌کنان بر سر میدان شدیم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸

 

زلف به انگشت پریشان مکن

روی بدان خوبی پنهان مکن

طرهٔ مشکین سیه رنگ را

سایهٔ خورشید درافشان مکن

از سر بیداد سر سروران

[...]

عطار
 
 
۱
۲