گشت جهان همچو نگار ای غلام
بادهٔ گلرنگ بیار ای غلام
با گل و با بلبل و با مل بهم
وصلطلب فصل بهار ای غلام
بلبل عاشق به صبوحی درست
میشنوی نالهٔ زار ای غلام
نرگس سرمست نگر کاو فکند
سر ز گرانی به کنار ای غلام
پیش نشین تازه بکن کار آب
بیش مبر آب ز کار ای غلام
آب بده زانکه جهان هر نفس
خاک کند چون تو هزار ای غلام
زخم خمارم چو به زاری بکشت
نوش خمارم ز خم آر ای غلام
روز چو شد باز نیاید دگر
چند کنی روز گذار ای غلام
چند شمار زر و زینت کنی
فکر کن از روز شمار ای غلام
نیستی آگه که دم واپسین
از تو برآرند دمار ای غلام
قصهٔ مرگم جگر و دل بسوخت
دست ازین قصه بدار ای غلام
واقعهٔ مشکل دارالغرور
برد ز عطار قرار ای غلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در گذر زمان و زوال انسان اشاره دارد. شاعر از دوستش میخواهد که با شادی و نوشیدن باده، روزهای بهاری را جشن بگیرد. او به یاد بلبل عاشق و زیبایی گلها اشاره میکند و از دوستش میخواهد که به کارهای زندگی بپردازد و از نوشیدن آب و لذت بردن از زندگی غافل نشود. در نهایت، او هشدار میدهد که زندگی کوتاه و گذراست و انسان باید از لحظات خود استفاده کند و به جای تمرکز بر زر و زینتهای دنیوی، به فکر مرگ و زندگی ابدی باشد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دنیا به زیبایی و جذابیت یک تصویر است. ای خدمتگزار، بادهای رنگین و خوشبو بیاور.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، با گل و بلبل و ملنجک به یکدیگر پیوستهام و به همه جا میگویم ای غلام!
هوش مصنوعی: بلبل عاشق در زمان صبحانه به زیباترین شکل صدای نالههای خود را میسازد، ای غلام، تو به خوبی این صدا را میشنوی.
هوش مصنوعی: نرگس مستی را ببین که چه زیبایی دارد. او از شدت سنگینی، سرش را به کنار انداخته است. ای غلام، به تماشای این زیبایی بپرداز.
هوش مصنوعی: به زمان حال نزدیک شو و کارهای جدیدی را آغاز کن. اما هیچگاه از انجام کارها یا تلاشها دست نکش، ای خدمتگذار.
هوش مصنوعی: به او آب بده زیرا هر لحظه این دنیا به خاک تبدیل میشود، مانند تو که هزاران بار همانند گل آبی.
هوش مصنوعی: زخم ناشی از درد و دوری عشق به حدی است که انگار جانم را میگیرد. ای غلام، بیا و با شراب خمی مرا تسکین بده.
هوش مصنوعی: روز که میگذرد، به عقب برنمیگردد. پس تو ای بندگان، از وقتگذران کردن خودداری کنید و ارزش زمان را درک کنید.
هوش مصنوعی: به تعداد پول و زرق و برق زندگی نپرداز، ای غلام، به روزهایی که میگذرد فکر کن.
هوش مصنوعی: تو خبر نداری که در آخرین لحظات از تو چه حوادثی میتواند رخ دهد، ای خدمتگزار.
هوش مصنوعی: قصهٔ مرگ من آنقدر دردآور و جانسوز است که دل و جگرم را سوزانده است. ای غلام، از این داستان دست بردار.
هوش مصنوعی: ای غلام، واقعهای که در دارالغرور (جایی پر از فریب) رخ داده، برای عطار (شاعر) بسیار دشوار است، اما او آن را تحمل کرده و بر آن غلبه کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.