خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹
بساز چاره ی این دردمند بیچاره
که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره
چگونه تاب تجلّی عشقت آرد دل
چو تاب مهر تحمّل نمی کند خاره
دلم چو خیل خیال تو در رسد با خون
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱
زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده
گشوده آتش مهر تو آبم از دیده
فروغ روی تو تا دیده ام ز زیر نقاب
نمی رود همه شب آفتابم از دیده
چو رنگ و بوی گل و سنبل تو کردم یاد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴
مهست یا رخ آن آفتاب مهرافزای
شبست یا خم آن طرّه قمر فرسای
مرا مگوی که دل در کمند او مفکن
بدان نگار پریچهر گو که دل مربای
چه سود کان مه محمل نشین نمی گوید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی
که آفتاب بلندی چو بر کناره ی بامی
کنون تو سرو خرامان بگاه جلوه ی طاوس
هزار بار سبق برده ئی بکبک خرامی
گرم قبول کنی همچو بندگان بارادت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
که با لب تو حکایت کنم زهر بابی
خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید
شب فراق دریغا اگر بود خوابی
کنونک تشنه بمردیم و جان بحلق رسید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۳ - فی الشکایة من بعض الاکابر
زهی فرشته صفاتی که چرخ ذات ترا
برای تربیت ملک در جهان بگماشت
کنون که دور زمان با کلاه داری خویش
کلاه گوشه ی قدر تو بر فلک بفراشت
مرا که داعی این دولتم فرو مگذار
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۴ - فی الاستعطاف و الشکوی عن تعویق الاحسان
سپهر مهر معالی مه سپهر جلال
زهی ضمیر تو از منهیان عالم غیب
اگر نه حفظ تو بودی اساس عالم را
معارج فلکی منهدم شدی لاریب
جهان ز بهر جلال تو قرطه ئی می دوخت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۵ - و له ایضاً
زهی ز شرم عطای تو آب گشته بحار
ز دست حلم تو بر خاک ره نشسته جبال
نجوم ثابته پیش سپهر قدرت پست
زبان ناطقه نزد صریر کلکت لال
ز نسل آدمی و آدمی باستحقاق
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۸ - فی الاستیهاب السرج بعد موهبة الفرس
ایا سپهر جنابی که همچو اختچیان
نهد بر ابلق که پیکر تو جوزا زین
چو آفتاب ز خاک درت شرف یابد
بر آستان تو افتد ز طاق خضرا زین
گهی که عزم شبیخون کنی بر انجم چرخ
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۹ - کتب علی کتابه بادگیر
زهی ز چرخ برین برده در بلندی آب
نشانده رفعت تو باد بادگیر سحاب
بیاد باده گساران مجلست خورشید
ببزمگاه افق نوش کرده جام شراب
ز شوق پرده سرایان ساحتت ناهید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - فی الاستیهاب
مدیر نقطه ی عالم مدار مرکز ملک
جهان پناه سلیمان فر آصف ثانی
روان پیکر اقبال شمس دولت و دین
ترا رسد که کنی در جهان جهانبانی
چه گویمت که تو از فرط کبریا و جلال
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - بمدح المولی الاعظم رکن الدین البکرانی
چو شاه شرق ز یغمای روم باز آمد
پیاده گشت از این سبز خنک چوگانی
برفت در حرم و سوی تیر کرد خطاب
که ای وزیر جهان دیده پیر نورانی
همین زمان برو و قاضی فلک را گوی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - فی تاریخ وفات شمس الدین محمدشاه و کتب علی بنائه
مه سپهر هنر شمس دین محمدشاه
زلال مشرب دین و نهال گلشن داد
در اول شب یوم الخمسین در شوال
میان خفتن و شام آخر مه مرداد
دوده گذشته ز عمرش ز جور دور فلک
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - فی طلب العیادة
ایا سپهر علّوی که رای روشن تو
ز شاه گنبد پیروزه گوی برباید
عروس کلّه طبعت بگاه جلوه گری
هزار دل برباید چو پرده بگشاید
بلطف طبع تو دیگر کجا تواند دید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - فی الاستعطاف من بعض اکابر العصر
ایا شکوفه ی باغ کرم که گاه صریر
چو کلک نغمه نواز تو عندلیبی نیست
برنج فاقه شدم مبتلا و درمان چیست
که در دیار شما گوئیا طبیبی نیست
اگر ترا نظر لطف با غریبان هست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - فی الاستفتا
ایا سپهر معالی که پرتو طبعت
چراغ گوشه نشینان عالم بالاست
درین حدیث چه گوئی که نیر اعظم
که شاه قبّه ی این هفت طارم خضراست
دگر سپهر نوردی که بر حدیقه ی چرخ
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - کتب علی بنائه
هر آنگهی که درین صفّه آشیان سازم
مرا ز هاتف غیبی بگوش جان آید
کز آن چه سود که ایوان قصر مرفوعست
بر اوج کنگره برج مشتری ساید
ازین سراچه ی خاک مدار چشم وفا
[...]