هر آنگهی که درین صفّه آشیان سازم
مرا ز هاتف غیبی بگوش جان آید
کز آن چه سود که ایوان قصر مرفوعست
بر اوج کنگره برج مشتری ساید
ازین سراچه ی خاک مدار چشم وفا
چو روشنست که با هیچکس نمی پاید
بدان امید نهادیم وضع این بقعه
که تا کسی نفسی خوش درو بیاساید
ولی چو درنگری این مقام عاریتی
نه منزلیست که جای قرار را شاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تامل در مورد ناپایداری دنیا و زندگی میپردازد. شاعر بیان میکند که هر بار که در این دنیای گذرا ساکن میشود، صدای یادی از عالم غیب به گوشش میرسد که به او میگوید این قصر و عظمت مادی هیچ سودی ندارد. او به سرنوشت و وفای روزگار اشاره میکند که به هیچ کس وفا نمیکند و بیثباتی زندگی را یادآوری میکند. شاعر پس از اشاره به شرایط ناپایدار این دنیا، به این نتیجه میرسد که این مکان فقط یک گذرگاه موقتی است و هیچکس نمیتواند در آن آرامش واقعی را بیابد.
هوش مصنوعی: هر زمان که در این مکان اقامت گزینم، صدای یک ندا از دنیای غیب به گوشم میرسد.
هوش مصنوعی: اگرچه ایوان قصر بر بالای برج بلندی قرار دارد، اما چه فایدهای دارد وقتی که به آسمان ستاره مشتری سایه میافکند؟
هوش مصنوعی: در این دنیا که ما در آن زندگی میکنیم، به وفاداری و صداقت امید زیادی نداشته باش. زیرا روشن است که وفا با هیچکس نمیماند و دائمی نیست.
هوش مصنوعی: ما با این امید به ساختن این مکان پرداختیم که مردم بتوانند در آن آرامش یابند و لحظاتی خوش را تجربه کنند.
هوش مصنوعی: اما وقتی به این جایگاه نگاه میکنی، میبینی که این مقام موقتی است و جایی برای استراحت و سکون نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.